سکوت مرگ بارش فضای خانه را کُرخ و بی روح کرده بود.به هر گوشه ای که چشم می دوخت.خاطراتش را می دید که بی محابا برسرش خراب می شوند.پُک آخر را به سیگار زد و با ته مانده اش پشت دستش را سوزاند.چشمانش را به هم فشرد و زیرلب گفت پشت دستمو داغ کردم میای مرهم بزاری روش؟
دیدگاه ها (۲)

در هر شرایطی زیبایی وجود دارد.امروز چشمانت را برای دیدن این ...

کسی که گهواره ات را تکان داد.می تواند با دعایش دنیایت را هم ...

خونه قدیمی مامان بزرگ مثل دفتر کاهی می مونه که هر گوشه اش از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط