فهمیدم بسیاری از حرفها را دیگر هرگز با کسی به نجوا نخواه

فهمیدم بسیاری از حرف‌ها را دیگر هرگز با کسی به نجوا نخواهم‌ گفت ...

فهمیدم بسیاری چیزها را دیگر تجربه نخواهم‌کرد ...

و فهمیدم دنیا دیگر هرگز مثل قبل نخواهدشد ...

و تمام این‌ها را پذیرفتم ، گرچه درد دارد ...

انسان بهتر است به درد عادت کند تا این‌ که به امیدی واهی خود را بیاویزد ...

راستی امشب با یک سگ دوست شدم .
جلوی سوپرمارکت محل منتظر صاحبش بود . به نظرم آمد کمی هراسان و مضطرب است ، کنارش ماندم و نوازشش کردم ...

زن زیبایی آمد و تشکر کرد و گفت سگش را دو هفته پیش در پارک کتک زده‌اند و اولین‌بار است طفلک دوباره به خیابان آمده ...

بعد نشست و سگ را بغل کرد ...

لابد توهم زده‌ام که حس کردم چشم‌های سگ از اضطراب خالی شد ...

تو نسبتا خوشبختی سگ پیر .
خیلی‌ها بعد از کتک‌خوردن به خیابان‌ها برنگشتند و کسی را نداشتند که بداند باید بنشیند و بغلشان کند .

تو نسبتا خوشبختی ...
دیدگاه ها (۷)

🌰💎

نترس ، برهنه شو و به بادهای سرد اجازه بده از بدن بیمارت عبو...

در نوزدهم مارس ۲۰۱۸ ، آخرین کرگدن سفید مُرد و این حیوان منقر...

تا حالا حس کردی داری خفه میشی ؟ مثلا یه زن بودی رو صندلی عقب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط