موضوع: خاطرات ترسناک شما ( قسمت دوم)
ادامه:
وقتی چشمم به دستای سفید و بی روحش افتاد ، خشکم زد. اون مامانم نبود. خیال کردم توهم زدم .
سریع رفتم توی اتاق مامانم تا بیدارش کنم ولی وقتی رفتم نبود ، فقط یک یادداشت روی تختش گذاشته بود :
( پسرم گفتم شاید خواب باشی برای همین بیدارت نکردم ، داداشت دوباره تب کرد و می برمش درمانگاه شبانه روزی همینجا، شاید زود بیایم و شاید بستریش کنن ، اگه صبح پا شدی دیدی نیستیم ، پاشو بیا درمانگاه)
بعد خوندن اون یادداشت ، دوباره رفتم آشپزخانه ولی اون رو دیگه ندیدم .
هنوز حس میکردم توی خونس و حسابی ترسیده بودم . سریع لباسام رو پوشیدم و رفتم درمانگاه
دیگه جرئت نکردم توی خونه تنهایی بمونم .
___________________________
قابل توجه که ، این داستان ها گفته ی فالور های سعیده و سعید هم اومده ازش ویدیو ساخته .
____________________________
#سعید_والکور
#ترسناک
#یوتیوب
#یوتیوبر
وقتی چشمم به دستای سفید و بی روحش افتاد ، خشکم زد. اون مامانم نبود. خیال کردم توهم زدم .
سریع رفتم توی اتاق مامانم تا بیدارش کنم ولی وقتی رفتم نبود ، فقط یک یادداشت روی تختش گذاشته بود :
( پسرم گفتم شاید خواب باشی برای همین بیدارت نکردم ، داداشت دوباره تب کرد و می برمش درمانگاه شبانه روزی همینجا، شاید زود بیایم و شاید بستریش کنن ، اگه صبح پا شدی دیدی نیستیم ، پاشو بیا درمانگاه)
بعد خوندن اون یادداشت ، دوباره رفتم آشپزخانه ولی اون رو دیگه ندیدم .
هنوز حس میکردم توی خونس و حسابی ترسیده بودم . سریع لباسام رو پوشیدم و رفتم درمانگاه
دیگه جرئت نکردم توی خونه تنهایی بمونم .
___________________________
قابل توجه که ، این داستان ها گفته ی فالور های سعیده و سعید هم اومده ازش ویدیو ساخته .
____________________________
#سعید_والکور
#ترسناک
#یوتیوب
#یوتیوبر
- ۳.۳k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط