رفتن تو شبیه خاموش بودن چراغ های بود که سال ها ا
رفتن تو شبیه خاموش بودن چراغ های بود که سال ها اتاق بی رنگ من را روشن میکردند
اولش همه چیز غریب بود و دیوار ها بوی نبودنت را میدادند کتاب ها بوی عطر دست هایت را ، گویا کودکی بودم که مانند شهری غریب شده، همانقدر بی کس و غرق در غربت.
اما کم کم فهمیدم نبودن توهم عادتی میشود مانند بقایای عادت هایم.
حسی که روزی نقل و نبات بر زبان دگران بود ، روزی آتش بود حالا خاکستری سرد و مرده است که فقط باد جا به جایش میکند.
دگر نامت در زبانم مزه شیرینی نمیدهند بلکه مزه حسرت و غربت میدهد، نامت برایم شده واژه ای قدیمی که هیچکس دگر نمیخواند ، حتی خاطراتت هم روز به روز رنگ می بازند ، صدایت محو میشود، عطرت از یاد میرود، عکس هایت غبار میشود و نامت فراموش.
من روزی فکر میکردم اتش عشق درون قلب کوچک من برایت زیباست و دوست داشتنی ، اما حرف هایت درباره پوچ بودن احساساتم مانند سیلی محکم به صورتم کوباند و تو به من فهماندی همه چیز فناپذیر است.
اولش همه چیز غریب بود و دیوار ها بوی نبودنت را میدادند کتاب ها بوی عطر دست هایت را ، گویا کودکی بودم که مانند شهری غریب شده، همانقدر بی کس و غرق در غربت.
اما کم کم فهمیدم نبودن توهم عادتی میشود مانند بقایای عادت هایم.
حسی که روزی نقل و نبات بر زبان دگران بود ، روزی آتش بود حالا خاکستری سرد و مرده است که فقط باد جا به جایش میکند.
دگر نامت در زبانم مزه شیرینی نمیدهند بلکه مزه حسرت و غربت میدهد، نامت برایم شده واژه ای قدیمی که هیچکس دگر نمیخواند ، حتی خاطراتت هم روز به روز رنگ می بازند ، صدایت محو میشود، عطرت از یاد میرود، عکس هایت غبار میشود و نامت فراموش.
من روزی فکر میکردم اتش عشق درون قلب کوچک من برایت زیباست و دوست داشتنی ، اما حرف هایت درباره پوچ بودن احساساتم مانند سیلی محکم به صورتم کوباند و تو به من فهماندی همه چیز فناپذیر است.
- ۳.۱k
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط