کوله بار گناهانم بر دوشم
سنگینی میکرد ...

ندا آمد بر در خانه ام بیا،
آنقدر بر در بکوب تا
در به رویت وا کنم ...
وقتی بر در خانه اش رسیدم
هر چه گشتم در بسته ای ندیدم !!
هر چه بود باز بود ...
گفتم: خدایا بر کدامین در بکوبم ...؟
ندا آمد: این را گفتم که بیایی ...!
وگرنه من هیچوقت درهای رحمتم
را به روی تو نبسته بودم !
کوله بارم بر زمین افتاد و
پیشانیم بر خاک ...


#دڪتر_انوشه
دیدگاه ها (۷)

اگه زندگی رو سخت بگيریم هی سخت تر ميشه ، میدونید چرا هر وقت ...

یک وقت‌هایي، باید خودت را به "بیخیالي" بزنيبیخیال تمام آدم‌ه...

برایت آرزوهای ساده می کنم...آرزو می کنم صبح ها سر حوصله، ملا...

تا وقتی که قلبتان می زند،پای آدمهایتان بایستید.دل به حال هم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط