لبخندش هنوزم میدرخشید ولی قسم به همون خندهها که نفس کشی
"لبخندش هنوزم میدرخشید ولی قسم به همون خندهها که نفس کشیدنو برام سخت تر میکرد،من خیلی وقت بود که نخندیده بودم...راجع به زیباییش بهت گفته بودم دیشب؟هیچی به پای زیباییش نمیرسید حتی خورشید.حتی وقتی هوا طوفانی بود...حتی اگه آسمون دلش میگرفت و خاکستری میشد و اون پنبه های نرم جلوی درخشیدن خورشیدشونو میگرفتن...صورتش هنوزم زیباست...به همون اندازه که ذره ذره زیبایی روحمو توی همون روز بارونی،بالا سر همون قبری که براش گریه کردم خاک کرد.دقیقا همونجا که شکستم غم از دست دادن خانوادمو دوباره با تمام وجودم حس کردم.عشق؟مینویسم که بدونی حواسش نبود!
حواسش نبود وقتی سیگارم داشت طعم بوسه های خیسشو دود میکرد،اون با گرمای بغلهامون شکستم داد و اینجا جاییه که نقطه قرار میگیره.نقطهی پایانی من؟پایانی برای اسلحهای که متعلق به من بود و بالاخره به سمت قلبم نشونه گرفته شد!اسلحهای که برای اون ساخته بودم...ولی براش کافی نبود،مگه نه؟
شاید فقط باید قلبم رو بهش تقدیم میکردم که نفسشو بگیره؟شایدم نه...اما مینویسم که بخونی الههی پرستیدنی من!من هنوزم بوی نعناع و نفس خنکتُ توی ریههام حس میکنم،اما الان وقت خراب کردن عطر مست کنندت نیست،وقت روبه رو شدن با ترسهاست.
وقت غیب شدنه....."
|جئون جونگکوک،۲۳ دسامبر۲۰۲۰|
حواسش نبود وقتی سیگارم داشت طعم بوسه های خیسشو دود میکرد،اون با گرمای بغلهامون شکستم داد و اینجا جاییه که نقطه قرار میگیره.نقطهی پایانی من؟پایانی برای اسلحهای که متعلق به من بود و بالاخره به سمت قلبم نشونه گرفته شد!اسلحهای که برای اون ساخته بودم...ولی براش کافی نبود،مگه نه؟
شاید فقط باید قلبم رو بهش تقدیم میکردم که نفسشو بگیره؟شایدم نه...اما مینویسم که بخونی الههی پرستیدنی من!من هنوزم بوی نعناع و نفس خنکتُ توی ریههام حس میکنم،اما الان وقت خراب کردن عطر مست کنندت نیست،وقت روبه رو شدن با ترسهاست.
وقت غیب شدنه....."
|جئون جونگکوک،۲۳ دسامبر۲۰۲۰|
- ۴.۹k
- ۲۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط