شد خزان گلشن آشنایی...
🌿
چنان سرمست شد جانم ز جامِ عشق جانانم
کهتا روزِ قیامت هم نخواهییافت هشیارش
بهار و باغ و گلزارِ عراقی رویِ جانان است
ز صَد خُلدِ برین خوشتر بهار و باغو گلزارش
🌿
آدمهای دیگر را نمی دانم
در من اما ، اولین حسی که
هر روز صبح بیدار میشود؛
دوست داشتنِ توست.
خوشبختی چیزی نیست
که بخواهی آن را به تملک خود درآوری
خوشبختی کیفیتِ تفکر است
حالت روحی ست
خوشبختی
وابسته به جهان درون توست🩷
🌱
همه چیز آرام است
اما گاهی فکرها مجال زندگی نمیدهند...
💭 #منهای_شعر
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قَرنیاست در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
اینسَفَر یوسُفِ این قافله کنعانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از منِ بیچشم که کرمانی نیست
با لبی تشنهو بی بِسمِل و چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
من بودم و
دل بود و
کناری و
فراغی
این عشق کجا بود که ناگَه به میان جَست
لبخند بزن به روزگاری
که از نو شروع شده
صبح یادآور زیباییهاست
یادآور زندگی نو، شروعی نو
نگاهی نو و امیدی نو ...
◦𝄞🧡
با طلوع چشم تو
خورشید شیدایت شده
صبح زیبایت بخیر
ای ماهروی شعر من
◦𝄞🧡
هر صبح
پشت پنجره ى خيالم
نور از نگاه تو مى تابد
در آسمان لبخندت
گنجشک ها مى خوانند
و من روياي حضور تو را
در پيچ و تاب رقص پرده ها
جشن مى گيرم،
چقدر شيرين است
كه دست در دست خيالِ عشق تو
روز را آغاز كنـم ..!
𝄞🧡
هر صبح سلامی به
ڪَلِ رویِ ٺو ای ؏شـق!
حالم شده میزان
به ٺرازوی ٺو ای ؏شـق....!
شیرین شده دنیا
به ڪلام شڪرینٺ
هر صبح ڪلامی
پُر جادوی ٺو ای ؏شـق....!
چنان سرمست شد جانم ز جامِ عشق جانانم
کهتا روزِ قیامت هم نخواهییافت هشیارش
بهار و باغ و گلزارِ عراقی رویِ جانان است
ز صَد خُلدِ برین خوشتر بهار و باغو گلزارش
🌿
آدمهای دیگر را نمی دانم
در من اما ، اولین حسی که
هر روز صبح بیدار میشود؛
دوست داشتنِ توست.
خوشبختی چیزی نیست
که بخواهی آن را به تملک خود درآوری
خوشبختی کیفیتِ تفکر است
حالت روحی ست
خوشبختی
وابسته به جهان درون توست🩷
🌱
همه چیز آرام است
اما گاهی فکرها مجال زندگی نمیدهند...
💭 #منهای_شعر
مثل سابق غزلم ساده و بارانی نیست
هفت قَرنیاست در این مصر فراوانی نیست
به زلیخا بنویسید نیاید بازار
اینسَفَر یوسُفِ این قافله کنعانی نیست
چشم قاجار کسی دید و نلرزید دلش
بشنوید از منِ بیچشم که کرمانی نیست
با لبی تشنهو بی بِسمِل و چاقویی کُند
ما که رفتیم ولی رسم مسلمانی نیست
عشق رازیست به اندازه آغوش خدا
عشق آنگونه که میدانم و میدانی نیست
من بودم و
دل بود و
کناری و
فراغی
این عشق کجا بود که ناگَه به میان جَست
لبخند بزن به روزگاری
که از نو شروع شده
صبح یادآور زیباییهاست
یادآور زندگی نو، شروعی نو
نگاهی نو و امیدی نو ...
◦𝄞🧡
با طلوع چشم تو
خورشید شیدایت شده
صبح زیبایت بخیر
ای ماهروی شعر من
◦𝄞🧡
هر صبح
پشت پنجره ى خيالم
نور از نگاه تو مى تابد
در آسمان لبخندت
گنجشک ها مى خوانند
و من روياي حضور تو را
در پيچ و تاب رقص پرده ها
جشن مى گيرم،
چقدر شيرين است
كه دست در دست خيالِ عشق تو
روز را آغاز كنـم ..!
𝄞🧡
هر صبح سلامی به
ڪَلِ رویِ ٺو ای ؏شـق!
حالم شده میزان
به ٺرازوی ٺو ای ؏شـق....!
شیرین شده دنیا
به ڪلام شڪرینٺ
هر صبح ڪلامی
پُر جادوی ٺو ای ؏شـق....!
- ۱۰.۸k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط