ما متفاوتیم

p¹⁰
چندین روز گذشت ات و جیمین حرف میزدن و با هم دیدار میکردن
و ات امشبم مثل شبای دیگه به دیدار جیمین رفت همراه غذا
ات. شام امشبتو آوردم
ج. ممنون
جیمین نشست و شامشو شروع کرد به خوردن
ج. هنوز نمیخوای بگی ازم چی میخوای
ات. عجله داری
ج. کنجکاوم
ات. منو به قلمرو انسان ها میبری
جیمین غذاش تو گلوش
موند  و شروع به سرفه کردن کرد
ج. چی گفتی
ات . شنیدی دیگه منو به قلمرو انسان ها ببر
ج. چرا
ات. میخوام ببینمش
ج. تو یک پری  او اونجا تو رو میفهمن که متفاوتی
ات. من تو خشکی میتونم مثل انسان باشم
ج. مه چی
ات. اون واسه سنگ تاجم میشه
ات. تاجمو از سرم برمیدارم
ج. مطمئنی
ات از جاش پاشد
ات. اره
ات. در ضمن با من به دریا بر خواهی گشت
ج. چرا
ات. و این به سرت نزنه که وقتی با تو به بین انسان ها اومدم شما بتونی منو بکشی‌ و رهایی یابی
ات. نمیزارم آزاد باشی حتی نسل انسانو منقرض میکنم ولی نمیزارم تو بری
ج. گوش کن نرو
ات از غار به داخل قصر رفت
پ. کجا بودی ات
ات. پدر من فقط این دور بر میگشتم
پ. چیزی که ازت خواستم انجام بدی یادت که نرفته
ات. تو اونو انجام شده بودن پدر
ات. پدر من یه چند روزی تو قلمرو نخواهم بود
پ. دلیلش چیه
ات. میخوام یه کمی دور بشم
پ. تا وقتی که سر حرفت بمونی  اجازه داری هر کاری دوس داری بکنی
ات. سر حرفم هستم پدر
ات. با اجازتون
ات از کنار پدرش به سمت اتاق خودش رفت
اتاق ات از صدف مروارید و سنگ های کریستال شکل گرفته بود جلبک هایی که از روی سنگ ها رد شده بود و آبی که توی کل اتاق بود فضا رو به طور حیرت آوری زیبا و رویایی میکرد
و موهای ات ات که میخوابید مو هاش که کنار خودش به رقص در میاومد خیلی اونو زیبا میکرد
...
...
صبح شده بود ولی توی قصر هیچ سرو صدایی نبود فقط ات بیدار بود
صبح زود ات از قصر خارج شد و به غار رفت
ات. جیمین  کجا خوابیدی
ج. اینجام
ات. وقت رفتنه
ج. الان
ات. اره
باید کسی تو رو نبینه
دیدگاه ها (۰)

ما متفاوتیم

ما متفاوتیم

ما متفاوتیم

ما متفاوتیم

دوست پسر دمدمی مزاج

ما متفاوتیم

ما متعاوتیم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط