مردی در ضاحیه جنوبی بیروت، در میانه حمله جنگندههای یهود، تنها کاری که از دستش بر میآمد، این بود که استغاثه از مولایمان را از بلندگوهای مسجد قائم پخش کند، صدایش را ببرد تا ته، تا نهتنها به تکتک خانههای بیروت، بلکه تا تپه صهیون هم برسد، تا خرابههای خانیونس هم برسد، تا برجها و شهرکهای سازمانی تهران هم برسد. که به فراموشکاران یادآوری شود که ما بیصاحب نیستیم. جوان رعنایی، زاده سامرا، پسر ابرمردی زاده کعبه، در کربلا، در صحن فاطمه زهرا در نجف، در گوشهای تاریک در بقیع، در کنار دیوار کعبه، در گوشه مسجد گوهرشاد، در میانه مسجد جمکران، در کنار قبر شهید گمنامی در روستایی دورافتاده، نشسته است، گریه میکند و محاسنش از اشک چشمانش خیس شده است و دعا میکند، برای مایی که فراموشش کردهایم.
دعا به اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیان میرسد، بمب دیگری خانهای را ویران میکند. آقای من، تو برای ما کافی هستی. تو از آمریکا و اسراییل بزرگتری، از جنگندهها و بمبافکنها و ناوها، از سردارها و ژنرالها، تو از شورای امنیت ملی بزرگتری، تو از تمام جمهوریهای اسلامی و غیراسلامی بزرگتری، تو از تمام ملکها و پادشاهیها بزرگتری. الغوث، الغوث الغوث، ادرکنی، ادرکنی، ادرکنی، الساعه، الساعه، الساعه، العجل، العجل، العجل.
دعا به اکْفِیانِی فَإِنَّکُما کافِیان میرسد، بمب دیگری خانهای را ویران میکند. آقای من، تو برای ما کافی هستی. تو از آمریکا و اسراییل بزرگتری، از جنگندهها و بمبافکنها و ناوها، از سردارها و ژنرالها، تو از شورای امنیت ملی بزرگتری، تو از تمام جمهوریهای اسلامی و غیراسلامی بزرگتری، تو از تمام ملکها و پادشاهیها بزرگتری. الغوث، الغوث الغوث، ادرکنی، ادرکنی، ادرکنی، الساعه، الساعه، الساعه، العجل، العجل، العجل.
- ۲.۳k
- ۱۶ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط