مرورگر شما از پخش ویدیو پشتیبانی نمی‌کند.

ورق بزنید

یک روز صبح پا شدم از خواب و جنگ بود
آه آن صدا چه بود؟ صدای تفنگ بود؟

یک روز صبح پا شدم، اما به‌جای نان
در سفره‌ای که مادرم انداخت سنگ بود

جایی اگر که پنجره‌ای باز بود، حیف
تنها مسیر آمد ‌و رفت فشنگ بود

من یاد چشم‌های تو افتادم این وسط
آن چشم‌ها که جای دعا و درنگ بود

آن چشم‌های سبز که می رفت تا بهار
آن چشم مشرقی‌ت که شهر فرنگ بود

افسوس، چشم دیدن ما را نداشت جنگ
قناسه، لعنتی! چقدر چشم‌تنگ بود

غیر از سکوت و سایه که در کوچه می وزید
تنها صدای منقطع بنگ بنگ بود

جا مانده ی همیشه ی از یار و از دیار
پای گلوله خورده‌ی من بود و لنگ بود..

#جنگ
#انحاد
#نبض_مانا
دیدگاه ها (۵)

🔺ایرانی‌ها متحدتر از همیشه#نبض_مانا

هشتمین موج عملیات موشکی ایران بارمزیاعلی بن ابیطالب

ورق بزن

خواندن آیه اول آیت الکرسی

عشـــق تحقیر شـده𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟐︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼⏜۪۪۪︵...

p¹⁰_ هوی وحشی+ من کوچولو نیستم وحشی ام نیستم_ عه اینطوریاس؟؟...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط