تو میتوانستی بمانی ؛ نخواستی
میتوانستی تنها زیر بارانی که بی‌رحمانه می‌بارد رهایم نکنی ؛ نخواستی
میتوانستی بغضِ عمیقِ گلویم را بشکانی ؛ نخواستی
میتوانستی غم‌هایم را کم کنی ؛ نخواستی
میتوانستی با ساده‌‌ترین اتفاق خوشحالم کنی ؛ نخواستی
میتوانستی نوازش هایت را تا ابدیت کش بدهی ؛ نخواستی
میتوانستی برای ساختنِ این رابطه‌ی ویران شده تلاش کنی ؛ نخواستی
میتوانستی با احتیاط‌تر قلبی که عاشق بود را نابود کنی اما نخواستی
تو میتوانستی که دوستم بداری و اجازه صادر کنی که دوستت داشته باشم اما نخواستی!
همه چیز از همین نخواستن‌ها شروع می‌شود
سردیِ رابطه و خراب شدنِ حس‌های عمیق ، اشک های بی وقفه و بغضِ درگلو مانده ، پس زدن ها و بیزاری نسبت به عشق حتی شروعِ تمام تنفرها و یخ زدگیِ تمام وجودِ آدم‌ها هم از پای‌بستِ همین نخواستن‌های بی منطق نشأت می‌گیرد
نشدن‌ها و نخواستن‌ها بهانه‌ی تمام آدم‌هایی شبیه توست که دیگریِ شبیه من را نمیخواهند :)

#کاف_علیزاده
- فروردین‌ماهـِ‌یکهزاروچهارصدودو
- هزارویک‌شبِ‌دلتنگی | 23:32

پ.ن: هرکی ازت آرامش خواست صدای حامیم و براش پلی کن

- هروقتم آهنگاشو گوش میدم یادِ این بچم میوفتم :
- @zr00x
دیدگاه ها (۳)

من شاید بیشتر وقتا ساکت باشم ، حرف زیادی برای گفتن نداشته با...

من دنبالِ آزادی نمیگردم!توام اگه این دور و برا دیدیش نشونیِ ...

گاهی با خودم فکر میکنم؛وقتی میشه بجای تمامِ تصویرای بیهوده‌ی...

تا میخای فراموش کنی؛یهو یه آهنگ از خواننده‌ی مورد علاقه‌‌ش پ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط