بازیگر p19
لبش کمی کج شد،جام ویسکی را به لب هایش رساند و زیر لب زمزمه کرد:
"همه پلاستیکی و تو شیک و کلاسیک!" yoongi
صدای زیبای ربکا در سالن می پیچد
"خانم ها و آقایون
امشب ستاره ی سالن لطف بزرگی در حق من و تنها عشق زندگیم کردن
لطفا راه رو برای آقای مین باز کنید" Rebecca
یونگی کمی گیج میشود
از جا بلند میشود و به سمت ربکا می رود
ربکا برگه ای بر میدارد و به سمت جمعیت منتظر میگیرد
"ایشون تمام اموالشون رو به نام بنده زدن و با کمک بزرگی که در حقم اجرا شده بالاخره تونستم به عشقم برسم!" Rebecca
برایان دستش را دور کمر ربکا حلقه می کند و بوسه ای ریز روی گردن او می نشاند
"منم دوست دارم دختر کوچولو!" Brian
یونگی مبهوت قدمی عقب می رود
صدای مردم برایش مبهم و دور افتاده میشود
چیزی درونش...مثل امید،آرزو، عشق،احساس نابود شد
"اینجا چه خبره؟!" yoongi
فقط توانست به آرامی و زمزمه وار همین یک حمله را بگوید
خرد شده بود، باور نمی کرد حلقه ای که در انگشت ربکا می درخشید برای رقیبش برایان باشد!
"همه بیرون!" yoongi
با فریادی که زد،مردم دست از شلوغ بازی برداشتند
"گمشید بیرون!!!" yoongi
با تیر هوایی که به سمت سقف زد همه متصرف شدند و سالن خالی شد
فقط خودش بود و دنیایش...چیزی که از الان...از امروز رویا میشد !
"تو چیکار کردی؟چیکار کردی با من ربکا؟ چرا؟!" yoongi
لبخند از روی لب هایش پاک نمیشد
"چی چرا عزیزم؟ مگه کل ثروتت رو به نام من نکردی؟خب منم باهاش به عشقم رسیدم" Rebecca
"مگه...مگه تو مال من نیستی؟!" yoongi
میخندد
"من فقط برای انتقام مال تو بودم
من...از...تو...متنفرم!" Rebecca
"همه پلاستیکی و تو شیک و کلاسیک!" yoongi
صدای زیبای ربکا در سالن می پیچد
"خانم ها و آقایون
امشب ستاره ی سالن لطف بزرگی در حق من و تنها عشق زندگیم کردن
لطفا راه رو برای آقای مین باز کنید" Rebecca
یونگی کمی گیج میشود
از جا بلند میشود و به سمت ربکا می رود
ربکا برگه ای بر میدارد و به سمت جمعیت منتظر میگیرد
"ایشون تمام اموالشون رو به نام بنده زدن و با کمک بزرگی که در حقم اجرا شده بالاخره تونستم به عشقم برسم!" Rebecca
برایان دستش را دور کمر ربکا حلقه می کند و بوسه ای ریز روی گردن او می نشاند
"منم دوست دارم دختر کوچولو!" Brian
یونگی مبهوت قدمی عقب می رود
صدای مردم برایش مبهم و دور افتاده میشود
چیزی درونش...مثل امید،آرزو، عشق،احساس نابود شد
"اینجا چه خبره؟!" yoongi
فقط توانست به آرامی و زمزمه وار همین یک حمله را بگوید
خرد شده بود، باور نمی کرد حلقه ای که در انگشت ربکا می درخشید برای رقیبش برایان باشد!
"همه بیرون!" yoongi
با فریادی که زد،مردم دست از شلوغ بازی برداشتند
"گمشید بیرون!!!" yoongi
با تیر هوایی که به سمت سقف زد همه متصرف شدند و سالن خالی شد
فقط خودش بود و دنیایش...چیزی که از الان...از امروز رویا میشد !
"تو چیکار کردی؟چیکار کردی با من ربکا؟ چرا؟!" yoongi
لبخند از روی لب هایش پاک نمیشد
"چی چرا عزیزم؟ مگه کل ثروتت رو به نام من نکردی؟خب منم باهاش به عشقم رسیدم" Rebecca
"مگه...مگه تو مال من نیستی؟!" yoongi
میخندد
"من فقط برای انتقام مال تو بودم
من...از...تو...متنفرم!" Rebecca
- ۲۷.۵k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط