السلام علی المهدی عجل الله

📚📖

سر خیابان ما، یک مغازه‌ی قدیمی بقالی هست. یک مغازه‌ی کوچک و کوتوله، لابه‌لای ساختمان‌های بلند و تیز.
صاحب مغازه پیرمردی‌ست با مو و سبیل سفید که هیچ‌وقتِ خدا جنسش جور نیست.

شوینده‌هایش چند تا مایع‌ظرفشویی مارک گُلی‌ست و چند پودر شستشو با دست. شامپو فقط صحت، و تا چند وقت پیش داروگر هم داشت. شکلات خارجی ندارد، به جایش آب‌نبات مینو گذاشته روی پیشخان، اسمارتیز ورقه‌ای و آدامس شیک و بستنی زمستونی و لواشک خانگی هم دارد.

وارد مغازه که می‌شوی، انگار وارد تونل زمان شده‌ای، انگار یکی درسته تو را برداشته و برده گذاشته وسط دهه‌ی شصت. باید یکی از نوشابه‌های شیشه‌ای‌اش را که با دربازکنی آویزان از یخچال بازش کرده، همان‌جا، خنک سر بکشید تا خوب بفهمید چه می‌گویم.

من عاشق این دکه‌ام.
با پیرمرد رفاقتی پدر و دختری داریم. او می‌داند ما خانوادگی تن ماهی دوست نداریم و من می‌دانم جمعه‌ی هفته‌ی پیش که نبوده بعله‌برون نوه‌اش بوده. چند وقت پیش برایم یک قوطی روغن زعفرانی اصل نگه داشته بود. روغن را پنهان کرده بود زیر کیسه‌های شکر، تا خواهر‌زاده‌اش که گاهی به جایش می‌ایستد پشت دخل، بی‌حواس نفروشدش.

از ذوقش وقت بیرون کشیدن روغن و گذاشتنش روی یک کفه‌ی ترازو، من هم ذوق کردم.

می‌دانم کسب‌وکار آنلاین و خرید مجازی بخشی ناگزیر از زندگی ماست. ولی من خریدهای "قیمت؟" "دایرکت" را دوست ندارم. من عاشق آدم‌ها هستم، عاشق معاشرت‌های یهویی، عاشق برق‌ چشم‌ها، لبخندها، گفتن‌ها، شنیدن‌ها، شناختن‌ها...

بقال محل ما، پیرمرد بامزه‌ای‌ست که یک‌بار جوکی را نصفه برایم تعریف کرد. وسط جوک یادش آمد آخرش بی‌ادبی می‌شود و بقیه‌اش را نگفت! و ما، دوتایی کلی به جوک نصفه خندیدیم، بدون اینکه برایمان مهم باشد تهش چه می‌شود.

دنیای آدم‌های واقعی را خریدارم، حتی اگر جنسش جورِ جور نباشد.
کلیپ تایم
سیاست کثیف
لبیک یامهدی عج
اللهم عجل لولیک الفرج
دیدگاه ها (۰)

السلام علی المهدی عجل الله

السلام علی المهدی عجل الله تعالی فرج الشریف

السلام علی المهدی عجل الله تعالی فرج الشریف

السلام علی المهدی عجل الله تعالی فرج الشریف

دستمال شیکی از جیبش درآورد و مشغول برق انداختن دو چشم مار که...

عشق یا نفرت پارت نمیدونم چی چی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط