#کپشن
این‌روزها..
کارم شده زل زدن بہ یہ نقطہ‌ی‌ِ گنگ و گول زدنِ خودم کہ"همش چند دقیقہ..باشه؟!"
ولی وقتی بہ‌ خودم میام میفهمم چند ساعت گذشتہ و غرق شدم تو افکارِتکراری
اونا همیشه آزاردهنده بودن؛
مثلِ کشیدنِ تیزی رویِ تَرَک‌های کهنہ‌ی قلب یا حتی بدتر...
اونجاست کہ‌ زخم‌ها سر باز میکنند و بیخیالِ جاذبہ‌ی زمین میبارند رویِ ذهن و مغزِ آدمیزاد
زیاد فکرکردن باعث میشه احساس تنهایی ریشہ کنہ تو وجودت و حرف‌زدن واست تبدیل شہ بہ سختیِ عذاب..
عذابی بین‌ِ تلخی و شیرینی
دقیقا همینقدر متضاد و گیج‌کننده
انقدر این چرخہ تکرار شده کہ دیگہ جسم و روحم عادت کرده بهش
بہ فکرکردن و فکرکردن و فکرکردن و تهش رسیدن به غمگین‌ترین سناریوهایی که واقعیت ندارن و همش از اثراتِ فکرکردنه!!
یہ‌ صدایی هست..
هی داد میزنہ برو ولی با یه لبخندِ مزخرف هنوز وایسادم تو این نقطه از زندگیم و مودم شده"بر‌لب‌ِجوی‌بشین‌وگذر‌‌ِعمرببین!"
همہ‌ یہ پایانی دارن و منم انقدری میشینم تا گذر‌ِعمر‌ جاشو عوض کنہ با پایانش...
#مسترپارک^^
دیدگاه ها (۰)

#کپشنبا هیچ‌کسم میل سخن نیست ولیکن..تو،خارج از این قاعده و ف...

گاهی ناراحتی تبدیل می‌شود به قدرتی برای زندگی کردن...(همون"د...

#کپشن خونم از خونِ مردمانِ این سرزمین نیست اما خود را از آن...

#کپشنبی‌توجهی قاتل‌ِ گل‌هاییست که عادت به ظرافت دارند..اصلا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط