من خیلی میترسم

من میترسم آقای...
خیلی خیلی میترسم...
من میترسم از اینکه یک روز در این روزگار بی مروت یادم برود عاشق تو بودن را...
در این مشغله های بی سر و ته حواسم پرت شود از دوستت داشتن...
من میترسم یک روز بیاید و صدایت از حافظه ام پاک شود...
میترسم یک روز بیاید که دیگر نتوانم چهره ات را به وضوح در حافظه ام ترسیم کنم...
من آدم ترسویی هستم...
و خوشحالم...
خوشحالم که بین این همه دلیل برای ترسیدن، من فقط از عاشق شما نبودن ترسیده ام...
که عشق تنها سرمایه حقیقی عالم است...
#ترس#ترسو#عشق
#خانه_سبز
#خسرو_شکیبایی
دیدگاه ها (۱)

دوستت دارم...#منصور_ضابطیان#سارا_کنعانی

غلتی بزن زمانه به پهلوی دیگرت

یاری کن ای نفس که درین گوشهٔ قفس بانگی بر آورم ز دل خسته یک ...

انتظار

زنگ زندگی p1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط