درخواستی

♡درخواستی♡
وقتی خواب بودی و جیمین پسرا رو آورده بود خونه بعد تو با شورتک و تاپ میری پیششون
(ا/ت رو مینویسم ات)

سلام من ات هستم و 19سالمه و با دوست پسرم که اسمش جیمینه زندگی میکنم جیمین خیلی مهربونه

سلام من جیمینم و23سالمه وبا دوست دخترم که اسمش ات هست زندگی میکنم اون بهترینه

ویو ات
منتظر جیمین بودم تا از سرکار برگرده ساعت نه شب بود منم خوابم میومد رفتم تو اتاق و خوابیدم
ویو جیمین
داشتم از سرکار برمیگشتم خونه که گوشیم زنگ خورد تهیونگ بود
مکالمه:
_سلام
~سلام
~میگم جیمین امشب هستی بیایم خونت
_اره بیام دنبالتون؟
~میتونی بیای؟
_اره میام
~باشه خداحافظ
_خداحافظ
پایان مکالمه
ویو جیمین
رفتم دنبال پسرا و بردمشون خونه
خونه:
شوگا: خب حیمین چه خبرا؟
جیمین: هیچی خبری نیست
نامجون: راستی جیمین دوست دخترت کجاس؟
جیمین: نمیدونم حتما تو اتاقشه
نامجون: اها
ویو ات
از خواب بیدار شدم دیدم از پذیرایی صدا میاد بلند شدم تا برم ببینم چه خبره
+عه سلام شما اینجایید
_اره من اوردمشون (با عصبانیت)
+اها
_ات میشه یه لحظه بریم بالا کارت دارم
+باشه بیا بریم
ات و جیمین باهم رفتم بالا تو اتاق
جمین لبای ات رو بوسید
_بیب این چه لباسیه
+خب لباس تو خونگیمه دیگه
_میدونم بیب ولی چرا جلوی شش تا پسر که زیاد باهاشون اشنایی نداری این لباسو میپوشی
+من نمیدونستم اینا اینجاعن وگرنه یه لباس پوشیده میپوشیدم
_حالا این دفعه عیب نداره بیب ولی دفعه ی بعد بد جور تنبیه میشی
+چشم ددی
_حالا برو لباستو عوض کن
+باشه الان عوض میکنم
ات لباسشو عوض کرد و باجیمین رفتن پیش پسرا و....
ادامش تو پارت دوم ♡
پارت اول چطور بود؟
امیدوارم خوشتون اومده باشه💙💙