رزمنده ای که زیر صندلی قطار پنهانی عازم جبهه شدجانبا

دیدگاه ها (۳)

خدا یک دختر به سعید داد،از او پرسیدم: اسمش را چی گذاشتی؟خیلی...

شهـادت،دختر یا پسر بودن را نمی‌شناسد!شهـادت،عشق را می‌شناسد!...

«‌‌اگر شیطان بخواهدما را از ابهامی که چون مهی غلیظ راه فردای...

اینقدر پاک باشیم که خداکلاً ازمون راضی باشه!همه‌چی همه‌چی هم...

سهم من از جنگپدری بود که هیچوقتدر جلسه اولیا و مربیان مدرسهش...

سهم من از جنگپدری بود که هیچوقتدر جلسه اولیا و مربیان مدرسهش...

شرافت این شکلیه عزیزان.#روایتگری_شهداحاج‌باقر تاجر بزرگِ کوی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط