گاه در میان دیرها و باورها
خودت را گم میکنی
از بس به فکر دیگری بودیم و خودمان را ندیدیم
در میان دیر و زودهای روزگارمان
یادمان می آید که خودمان نقش اصلی زندگی هستیم
یادم می آید که قصه های کودکیم را لای یک دفتر نوشته بودم
آنجا بود که فهمیدم راستی من هم آدم این دنیای خاکی هستم و بزرگ شده ام
وقتی خط به خط میخواندم،می دیدم که چه بچه گی ساده و بی ریایی ،وچه دنیای بزرگی که پر بود از حسای قشنگ و بی دغدغه
فهمیدم بزرگ شده ام از لحاظ سنی شاید
ولی دغدغه اینکه عروسکهایم را غروب حمام ببرم و شب در بغل خودم بخوابانم ندارم
دغدغه من شده بود فلان ماشین و فلان زمین و فلان خانه...
می بینید
بچه گی آدم ها سبک بود و آرام،با همان اسباب بازیهای پلاستیکی چقدر قشنگ کنار هم خوش می گذراندیم و خجالتی هم نمی کشیدیم
دختر همسایه عروسک نداشت به او عروسک میدادیم و بازی می کردیم
قهر نبود
حتی در خاله بازی هایمان ادای بزرگترها را در می آوردیم و مثلاً کوچکترهارا آشتی میدادیم
با همان دست و قلب کوچک بزرگی می کردیم
امّا...
الآن ،الآن که مثلاً بزرگ شده ایم قهر ها را ادامه می دهیم و می گوییم قهرمان بهتر از آشتیمان است
بزرگ شدیم و دل هایمان شاید سنگی و شاید هم خیلی کوچک که به بزرگی دل کودکی هایمان هم نمی رسد
راحت حتی با خودمان هم سرِ جنگ داریم
روزها میگذرند
عمر ماهم می رود
تنها یه محبت کوچک و یک لبخند عمیق برجان
بر جا می ماند
یک یادگاری یا به قول بچه گی هایمان
یک خاطره،در دفتر خاطرات و پایانش تاریخ و امضا،چقدر قشنگ بود قلب هایمان❤
بزرگ کنیم قلب هایمان را به وسعت بیکران آبی ها مثل آسمان،مثل دریا🦋🍃🌼🌻

یک خاطره برایم بنویس رفیق🙂
ببینم خاطره های کوچیک و قشنگتونو😍

#سپیده_ش
#دلنویس
۱۴۰۴/۰۲/۲۱
دیدگاه ها (۹۰)

#عشق#سپیده_ش#شعر_من_سپید

چاو خُمار#موسیقی#کوردستانکم#ثنا_برزنجه

#موسیقیروح را مینوازد صدایششاید هیچ موسیقی در جهان به زیبایی...

کاش چشمهایم تورا نمی دیدکاش قلبم تورا حس نمیکردآدم بودمبا دی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط