یه وقتا انقدر کسی رو عمیق دوست داری که خودتو تو تلاش برای

یه وقتا انقدر کسی رو عمیق دوست داری که خودتو تو تلاش برای نگه‌داشتنش گم میکنی. همه‌چیزتو میذاری وسط؛
زمانت ، قلبت ، آرامشت حتی خودت...درحالی که اون به ندرت متوجه میشه، باهاش میمونی حتی وقتی داره تورو میشکنه، فقط به‌‌خاطر اینکه فکرمیکنی عشق تو به تنهایی میتونه برای هردوتون کافی باشه یا به مرور زمان اونو تغییربده، اما عشق واقعی نباید مثل غرق شدن باشه، نباید مثل از دست دادن بخش‌هایی از خودت باشه که تو راه راضی نگه داشتن کسی از دست بری و اونو از خودت مطمئن کنی در صورتی که بحث اصلی تصورات خیالی تو راجب ذهنیت اون نیست...چون عشق نباید تورو خالی بذاره.
خیلی تلاش کردی؛ خیلی صبرکردی؛ امیدوار بودی که بالاخره یه روز بفهمه چقدر براش گذشتی و چقدر عمیق بهش اهمیت دادی امیدوار بودی که تلاشاتو جبران کنه و عشقتو با عشق خودش جواب بده...ولی هیچوقت قدمی برنداشت، هیچوقت برات نجنگید، هیچوقت چیزایی که برای اون بخشیدی رو بهت برنگردوند...
مجبورشدی بری، ولی نه به این خاطر که دیگه دوستش نداری، بلکه چون بالاخره شروع کردی به اهمیت دادن به احساسات خودت، چون فهمیدی عشق نباید با التماس باشه، نباید شبیه فداکاری مداوم باشه
نباید به قیمت از دست دادن خودت تموم‌شه، درسته که رفتن سخته، اما موندن خیلی سخت تر بود.
تو با یه قلب شکسته رفتی، ولی حداقل دیگه زخمی نمیشه و حالا میتونی روی خوب کردن اون تمرکز کنی:)
دیدگاه ها (۴۹)

ازش میخواستم که جای مارو عوض کنه..)

خانمیای داخل ادیت🛐🛐🛐

شوسک! چقدر خوشگلی:)

عجیب بود ولی دوستش داشتم😭

بخشش های مکرراشتباه کردن های مجدد میارهواسه هر کس همون قدر ا...

پارت ۷ منو یادته ؟ ÷ جیمین اینجا چیکار میکنی ؟+ پدر حالم بد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط