تکپارتی

#تک_پارتی
#جیمین

(از زبون ا/ت)
هیچ وقت یادم نمیره روز های خوبی رو که دوران دبیرستان داشتم..دورانی که با شخصی پر استعداد و با محبت آشنا شدم و اون شخص زندگی منو عوض کرد..پارک جیمین..شخصی که باعث شد از زندگی تاریکم بیام بیرون..شخصی که عاشق رقص و دنس بود..و من همیشه ازش حمایت میکردم..یادمه ..سه ماه بعد از آشناییمون جیمین بهم اعتراف کرد دوستم..داره و منم که خیلی وقت بود عاشقش شده بودم قبول کردم..
ولی چی شد!..

من ترکش کردم..چون نمیخواستم جلوی آرزو هاش رو بگیرم..نمیخواستم به خاطر من از کمپانی اخراج بشه..یا براش شایعه درست کنن

ولی الان بالاخره همراه با یکی از دوستام به کنسرتش امده بودم..از وقتی که ترکش کردم و تا همین الان که به کنسرتش امدم..شاهد تمام موفقیت هاش
بودم..شاهد زیبا و زیبا تر شدنش..

با ورود جیمین به صحنه..با اون لباس های سفید..و شروع شدن رقص شگفت انگیزش..انگار مو به ت*نم سیخ شد...اون ..اون حتما یه الاهه بود!👌
چطور میتونست انقدر خیره کننده باشه!..نه تنها من بلکه همه ی تماشا چی ها مهموش شده بودن

انتظار نداشتم منو بتونه ببینه ..ولی نگاهش رو وسط اجرا حس کردم..
جوری که همراه با رقصش بهم ذول زده بود..باعث می‌شد لرز کنم...من دوسش داشتم؟ معلومه که هنوز دوسش دارم..

اون یه مدت تمام زندگی من بود..قلب من همیشه برای اونه..💗

بعد از اجرای خیره کنندش و تشویق تماشا چی ها
از صحنه خارج شد..و من موندم و دلم!..

اما با صدای مجری که با میکروفون چیزی رو گفت ..شوکه شدم؟!

مجری: خانم لی ا/ت لطفا به پشت صحنه برن!!

دوستام همه تعجب کرده بودن..حق داشتن آخه چرا باید به من بگن برم پشت صحنه
حتا یکی از دوستام که دیوانه بی تی اس بود با گریه بهم می گفت حتما اگه جیمین رو دیدم ازش فیلم بگیرم..

بعد از ترک صندلیم به سمت پشت صحنه رفتم و وقتی وارد شدم..کلی خدمه رو دیدم که داشتن عرق های جیمین رو پاک می کردن..و شونه هاش
رو ماسا*ژ میدادن...حسودیم شد واقعا😔

جیمین تا چشمش بهم افتاد..از جاش بلند شد..وبا نگاه های غمگین و مشتاق بهم نگاه می کرد..

جیمین: همه برن اتاق فرمان..
و همه خدمه ها تو یه چشم بهم زدن غیب شدن..

استرس داشتم بعد از سال ها دیده بودمش و قلبم رو دوهزار میزد..جیمین بهم نزدیک شد..انقدر نزدیک شد که کمرم به میز پشت سرم خورد و چند تا از لاوازم میکاپ پایین افتاد

حالا من بین میز و جیمین گیر افتاده
بودم..جیمین خیره تو چشام گفت..

جیمین: دلم برات تنگ شده بود😔💔
چطور تونستی ترکم کنی؟...
ا/ت:من...من فقط نمیخواستم مانع آرزوهات باشم
جیمین: اما تو کسی بودی که به من ..برای رسیدن به آرزو هام امید میداد..

سرمو پایین انداختم حرفی نداشتم..که جیمین چونمو گرفت و سرمو آورد بالا..

و ل*ب هاش رو روی ل*ب هام قرار داد...انگار به بد*نم برق وصل شد...این حس آشنا!💕

جیمین داشت تمام دوری این همه سال رو روی ل*ب هام خالی میکرد...وقتی ل*بام خون امد ولم کرد..و همراه با نفس نفس ..‌زمزمه کرد..

جیمین: میشه برگردی پیشم؟..
ا/ت: آ..آره ..دیگه نمیخوام ازت دوری کنم..

جیمین لبخند عمیقی زد و منو محکم در آغوش گرفت..دلم میخواست از خوشحالی جیغ بزنم..
جیمین ..دوباره کنارم بود؟!❤️‍🩹

جیمین: عاشقتم ا/ت..این اجرای امروزم...برای تو بود..
ا/ت: چی..واقعا؟!
جیمین: آره.. عزیزم💗

پایان💘
دیدگاه ها (۲۸)

فیک نامجینرز خونین: پارت۱پارت بعد هروقت تونستم چون واسه مدار...

خوشگلا چون تازه دوباره این پیجمو زدم لطفا شاتم کنید بهم کمک ...

عرررررررررر🛐🛐#جیمین#لاجی_بولالا #موچی_کیوتی#شوهری

بخدا که شاهزادست😭🫀#جیمین#لاجی_بولالا #موچی_کیوتی#شوهری

چند پارتی ا/ت و شوتو

●از روشنایی میترسی؟●پارت 8

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط