1404/10/9. ۴:52min
دونههای برف همچون موجودی شاداب و زیبا خرم بر روی زمین مینشینند و این مرا یاد خاطراتی میاندازد که روزی از روزها لهای از برف سمت من پرتاب میکردیم و من احساس خوشحالی را در خود حس میکردم به دستانت یخ زده بود و دستانم یخ زده بودند و بر هم گلولهای از برف پرتاب میکردیم با آن کفشان سیاه با شیارهای کرمیت یپریدی داخل برف و من بر کاپشن سفیدت با شیارهای سبز و صورتی گلوله یخی پرتاب میکردم هیچگاه نفهمیدم چرا آن گلوله برف و سرد و یخی وارد رفتار و خلق و خویت شد و آن گلوله برفی را با ضربه شدید بر قلب من کوبیدی امشب کولاک برف هم در توصیف من به گل مانده من در بستر خود در فکر تو و تو در فکر آنکه فردا برای برف بازی با او کدام لباس را بپوشی؟ تا مظهر زیبایی شوی؛
امشب دل من دلگیرتر از هر دلی میتوان باشد دلی که خواستار آن دختر کوچولوی خندان است دلی که خواستار دوستت دارمهای دروغت است دلی که خواستار عشق و مهرورزی تو است دلی که توانی برای صبر در این دنیا را ندارد دلی که خواستارش بودی آنگونه به این حال گذاشتی عجب خواستاری بودی عجب خالق خلاقی هستی که دل من را به چنین کولاک قشنگ گرفتار کردی!
آری...
هستم یک دیوانه که جز تو همدلی و همدم برف بازی ندارد
من تک و تنها به فکر تو و تو به فکر اینکه فردا در برف بازی با او چه بپوشی؟
تنفر از خود گذشتگی تنفر از سادگی تنفر از روزی که امکان ارسال پیام نداشتم و خوشحال شدی از شکست دادن شوالیه ات؟
شوالیهای که در جنگ با تو شمشیرش را کند کرد تا به تو آسیب زیادی نرسد الیهای که جز تو کسی را نداشت شوالیهای که او را تک و تنها میان قومت گذاشتی و آن را به امان خدا سپردی و شمشیرش را در مقابل قومت گرفتی
تو امید را ز من گرفتی و من شوالیه آن امید را ز تو گرو گرفتند تا در ناامیدیهایت بر تو هدیه دهم...
دیدی؟
کسی که تنها تو را در میان بیابانهای سرد و پوچ دوست داشت شوالیه بود؟
دیدی آن دل شوالیه که شکستی کاری با عذرخواهی درست نمیشود؟
دلی که شکسته با عذرخواهی و جنازهای که زخم دارد با چسب زخمی ترمیم نمییابد چون آن جنازه خیلی وقت است که کشته شده و و از نوع کشته شدن آن خبر نداری همان جنازه در همان لشکرکشی و قوم تو شکست خورده!
آری...
حالا شناختی کسی را که از جان و دل خود بر تو گذاشت ولی زخمی کردن و آزردن جان آشوالیه یکی از سرگرمیهای دلنشینت بود؟😅💔
امشب دل من دلگیرتر از هر دلی میتوان باشد دلی که خواستار آن دختر کوچولوی خندان است دلی که خواستار دوستت دارمهای دروغت است دلی که خواستار عشق و مهرورزی تو است دلی که توانی برای صبر در این دنیا را ندارد دلی که خواستارش بودی آنگونه به این حال گذاشتی عجب خواستاری بودی عجب خالق خلاقی هستی که دل من را به چنین کولاک قشنگ گرفتار کردی!
آری...
هستم یک دیوانه که جز تو همدلی و همدم برف بازی ندارد
من تک و تنها به فکر تو و تو به فکر اینکه فردا در برف بازی با او چه بپوشی؟
تنفر از خود گذشتگی تنفر از سادگی تنفر از روزی که امکان ارسال پیام نداشتم و خوشحال شدی از شکست دادن شوالیه ات؟
شوالیهای که در جنگ با تو شمشیرش را کند کرد تا به تو آسیب زیادی نرسد الیهای که جز تو کسی را نداشت شوالیهای که او را تک و تنها میان قومت گذاشتی و آن را به امان خدا سپردی و شمشیرش را در مقابل قومت گرفتی
تو امید را ز من گرفتی و من شوالیه آن امید را ز تو گرو گرفتند تا در ناامیدیهایت بر تو هدیه دهم...
دیدی؟
کسی که تنها تو را در میان بیابانهای سرد و پوچ دوست داشت شوالیه بود؟
دیدی آن دل شوالیه که شکستی کاری با عذرخواهی درست نمیشود؟
دلی که شکسته با عذرخواهی و جنازهای که زخم دارد با چسب زخمی ترمیم نمییابد چون آن جنازه خیلی وقت است که کشته شده و و از نوع کشته شدن آن خبر نداری همان جنازه در همان لشکرکشی و قوم تو شکست خورده!
آری...
حالا شناختی کسی را که از جان و دل خود بر تو گذاشت ولی زخمی کردن و آزردن جان آشوالیه یکی از سرگرمیهای دلنشینت بود؟😅💔
- ۶۷۴
- ۰۹ دی ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط