می خواهم با تو باشم

می خواهم با تو باشم ...
تویِ یک اتاقِ ساده ی کاهگلی ،
با پنجره های کهنه ی چوبی و وسایلی قدیمی .
می خواهم لابلایِ یک سادگیِ اصیل ، سهمِ دستانِ تو باشم .
لابلایِ سکوتِ سرد و کوهستانیِ یک روستایِ دورافتاده اما دنج .
تو زیرِ کرسی بنشینی ، من برایت چای بریزم و با نهایتِ شیطنت و دلبری ام ، تعارفت کنم .
تو مدام ، مرا نگاه کنی و با شیرینیِ لبخندهایم ، چایت را بنوشی .
و من بمیرم برایِ نگاه هایِ هدف دارِ مردانه ات ...
و من بمیرم برایِ خنده هایِ ریز ریز و جانانه ات ...
آرام کنارِ تو بنشینم ، سرم را رویِ پاهایت بگذارم و برایت شعر بخوانم ،
تو دست ، لایِ موهایم بکشی و محوِ طنینِ عاشقانه ی صدایم شوی ،
جوری نگاهم کنی که احساس کنم خوشبخت ترین آدمِ رویِ زمین ، منم !
می خواهم برایِ تو باشم ،
میانِ سادگیِ یک چهار دیواری ...
جایی که هر ثانیه ، بی محابا سر ، رویِ شانه هایت بگذارم ،
که وقتی مرا در آغوش می گیری ، در آغوشِ مردانه ات حل شوم ،
که وقتی مرا می بوسی ، برایِ گرمیِ بوسه هایت بمیرم ... !

#شبتون درگیر آرامش
🙏🌙⭐♥
دیدگاه ها (۱۷)

برای عاشق شدنهیچ گاه دیر نیستعاشقی که سن و سال نمی شناسدمن پ...

نزار قبانی یه نصیحت پدرانه ی فوق‌العاده میکنه و میگه:«تا زما...

السَّلامُ عَلَيكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ في أرضِهِ 🤍.از فراقت چش...

یه دیالوگی بود میگفت که :«چون اهمیتی نمیدم؛ معنیش این نیست ک...

لطفا به بندِ اولِ سبابه ات بگو کمی حوصله اش بیشتر شود تا حضو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط