تو را

.

تو را
دوست داشتم
و این سرآغاز درد بود...
نسیم بهارے ،
در لا به لاے برڪَ‌هاے
بید مجنون می‌وزید.....
و با خود عطر ڪَـل یاس را
سوغات می‌آورد....
من محو تماشاے آن معرڪه
با شڪوه بودم....
و حیران آن عطر ،
چشم ڪَشودم....ڪَویی
خیالے بیش نبود من اما نمی‌دانستم
ڪه هر آمدنی را رفتنی‌ست.....
آرے تو را #دوست‌می‌دارم
و این خود درد است....!!

#یاس_خوبیها
࿐ྀུ༅࿇༅═‎┅─
دیدگاه ها (۲۳)

تو کِ حرصِ تیات تَش وندَ منِ جونم ...

پرسیده بودے از دلتنڪَی به ڪجا می‌شه پناه برد.....؟بذار یه با...

امشب به قصه دلِ من گوش کنفردا مرا چو قصه فراموش میکنی#یاس_خو...

آدما بعضی وقتا بی دلیل دلشون میگیرهبی دلیل حالشون بد میشهبی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط