پژوآکپآرت پنجم
پِژوآک.°•_پآرت پنجم.
.
ابرها مثل تکه های دود روی آسمان خزیده بودند و ماه نصفه نیمه از لایشان بیرون میزد.
کوک برگه را تا کرد و توی جیب کاپشنش گذاشت؛ حس کاغذ روی پارچه مثل داغی آتش بود.
تهیونگ بدون کلام قدم برداشت و جونگکوک پشت سرش رفت.
صدای ضربه های کفششان روی آسفالت خیس مثل تیک تیک ساعت یکنواخت اما پر از اضطراب
از گوشه ی زمین بسکت گذشتند و وارد راهروی پشت سوله ی ورزش شدند؛
جایی که نور چراغهای زرد به سختی به کف زمین میرسید.
تهیونگ ایستاد.
"قبل از هر چیز باید بفهمی کی میتونه بهت نزدیک بشه تو این بازی اشتباه یک نفر میتونه همه رو بسوزونه."
کوک به تکیه ی سیمانی کنار دیوار دست زد؛ سردی بتن مثل
شوک به پوستش نشست.
"این اسامی... اونا کی ان؟"
تهیونگ سرش را پایین آورد تا نگاهشان هم سطح شود.
"کسانی که یا با ما میمونن یا..."
مکث کرد نگاهش لحظه ای به جیب کاپشن جونگکوک لغزید.
"یا از صفحه ی بازی حذف میشن."
صدای خفیف موتور از دور آمد.
تهیونگ بدون برگرداندن سر گوش تیز کرد.
"وقت رفتنه فردا بعد از مدرسه کتابخونه ی قدیمی، تنها."
کوک ناخودآگاه دستش را روی جیب کاپشن فشار داد؛ کاغذ هنوز مثل قلب دوم میتپید.
تهیونگ یک گام عقب رفت سایه اش در نور زرد کش آمد.
فقط یک جمله زمزمه کرد آرام، ولی مثل حکم
"از این لحظه دیگه تماشاچی نیستی خرگوش کوچولو."
بعد در تاریکی کوچه ی باریک گم شد.
و جونگکوک ماند و صدای دور موتور که هر ثانیه محوتر میشد و بادی که بوی شروع یک جنگ را با خودش می آورد.
"پارت بعد=لایک ۷۰"
.
ابرها مثل تکه های دود روی آسمان خزیده بودند و ماه نصفه نیمه از لایشان بیرون میزد.
کوک برگه را تا کرد و توی جیب کاپشنش گذاشت؛ حس کاغذ روی پارچه مثل داغی آتش بود.
تهیونگ بدون کلام قدم برداشت و جونگکوک پشت سرش رفت.
صدای ضربه های کفششان روی آسفالت خیس مثل تیک تیک ساعت یکنواخت اما پر از اضطراب
از گوشه ی زمین بسکت گذشتند و وارد راهروی پشت سوله ی ورزش شدند؛
جایی که نور چراغهای زرد به سختی به کف زمین میرسید.
تهیونگ ایستاد.
"قبل از هر چیز باید بفهمی کی میتونه بهت نزدیک بشه تو این بازی اشتباه یک نفر میتونه همه رو بسوزونه."
کوک به تکیه ی سیمانی کنار دیوار دست زد؛ سردی بتن مثل
شوک به پوستش نشست.
"این اسامی... اونا کی ان؟"
تهیونگ سرش را پایین آورد تا نگاهشان هم سطح شود.
"کسانی که یا با ما میمونن یا..."
مکث کرد نگاهش لحظه ای به جیب کاپشن جونگکوک لغزید.
"یا از صفحه ی بازی حذف میشن."
صدای خفیف موتور از دور آمد.
تهیونگ بدون برگرداندن سر گوش تیز کرد.
"وقت رفتنه فردا بعد از مدرسه کتابخونه ی قدیمی، تنها."
کوک ناخودآگاه دستش را روی جیب کاپشن فشار داد؛ کاغذ هنوز مثل قلب دوم میتپید.
تهیونگ یک گام عقب رفت سایه اش در نور زرد کش آمد.
فقط یک جمله زمزمه کرد آرام، ولی مثل حکم
"از این لحظه دیگه تماشاچی نیستی خرگوش کوچولو."
بعد در تاریکی کوچه ی باریک گم شد.
و جونگکوک ماند و صدای دور موتور که هر ثانیه محوتر میشد و بادی که بوی شروع یک جنگ را با خودش می آورد.
"پارت بعد=لایک ۷۰"
- ۹.۲k
- ۰۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط