آن قدر دوستت دارم ...
که یادم نمی آید از کجا شروع شد...
داستان ما نه شروع دارد و نه پایان ...
تو یکهو پایت را همان جایی گذاشتی ...
که باید می گذاشتی...
دیگر هم از من نپرس ...
تا کی دوستم داری...
مگر می شود جلوی
راه اقیانوس ها را بست؟
مگر می شود جلوی خورشید
چیزی قرار داد ...
که دیگر نتابد...
برای دوست داشتن های من ...
هیچ پایانی وجود ندارد...
اگر تو نباشی ...
و حتی اگر تو نخواهی...
این نویسنده داستان خودش را می نویسد!
#عاشقانه
#amd_msn11
دیدگاه ها (۶)

ما گوشه نشینان غم زهراییم محتاج عطا و کرم زهراییم عمریست چو ...

برای تو...خواهم نوشت کههوا در منهای توهمیشه یخبندان استو اشک...

‏اگه فهمیدی ناراحتم و گذاشتی ناراحت بمونم دیگه فرقی با بقیه ...

آدم همیشه از اون چیزی که داره... بیشتر می خواد...به هفته‌ای ...

"پارت اول""یادگاری از تاریکی"تقریبا دو سال شده است که خواهر ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط