دودختردریکنقاب
#دو_دختر_در_یک_نقاب
#پارت2
هواپیما درحال بلند شدن است لطفعا کمربندهای خود را بسته و اگر دچار مشکل تنفسی شده اید ماسک های کنار صندلی را بزنید،شاید این اخرین جمله ی فارسی بود که سولین میشنوید او ماسک را به صورتش زد تا دچار مشکل تنفسی نشود ایا واقعا میتونم مانن کلوئه رفتار کنم چرا چیزی از کلوئه و خانواده اش چیزی نمیدانم کسی که ان پیام را فرستاد کلوئه بود چرا من باید جای کلوئه را بگیرم دلیل فرار کلوئه چه بوده
او بارها به این سوالات که صدای ذهنش از او می پرسید فکر کرد تا بلکه به جواب برسد اما همه ی این اتفاقات تیکه های از یک پازل بودند که او باید کنارهم میگذاشت اما او همه ی تیکه ها را نداشت سولین انقدر در دریای افکار غرق شده بود که اصلا متوجه فرود هواپیما نشد تا اینکه مهماندار هواپیما به سمت او امد و گفت:دختر جوان هواپیما فرود امده اگر دچار مشکلی هستید به من بگویید تا به شما کمک کنم
سولین با گونه های سرخش جواب داد:مشکلی پیش نیامده متوجه فرود هواپیما نشدم
او کوله پشتیش که ان را هم خواهر بزرگش براساس لیست که مادر کلوئه به او داده بود اماده کرده بود برداشت و از هواپیما خارج شد هنوز پایش به زمین نرسیده بود که یک اقای جوان با کت و شلوار مشکی و موهای مرتب و کفشانی براق و صورتی سفید او را صدا زد سولین نیز سوار ماشین شد یک اقای دیگر با موهای موجی با پیرهنی سفید و کت و شلوار سیاه در صندلی عقب ماشین نشسته بود کلوئه سعی کرد فاصله اش را با او حفظ کند درحالی که حدس زده بود او پدر کلوئه اقای کیم پسر خاله ی پدرش باشد بلاخره اقای کیم سکوت حاکم بر فضا را شکست
اقای کیم:میدونم برات سخته حتی فکر کردن به انجام همچین کاری سخته!همسرم از خانواده های مترح فرانسیت منم از همین طریق با اون اشنا شدم اونم فشار سنگینی رو تحمل میکنه او به عنوان فرزند ارشد باید همیشه خواسته های پدر و مادرشو براورده میکرد سعی میکرد تا خودش و خانوادش اول باشن به همین دلیل سعی کرد تا کلوئه همیشه بهترین باشه اما دلیل اینکه من از تو چنین درخواستی کردم این بود که اگر این اخبار درذ کنه مردم کلوئه و مادرش را مقصر می دانند و قطعا تا چند هفته درباره ان حرف میزند حرف مردم برای من مهم نیست اما کلوئه هر چقدر به حرف بقیه بی توجهی کند اما بازم باعث ناراحتی او میشود
سولین:بله من شما را درک می کنم اپا چیزی که مرا نگران کرده ایا واقعا میتوانم انتظارات سما را براورده کنم یا نه
اقای کیم:نگران نباش همسرم تو را با تمام اطرافیان خود و کلوئه اشنا میکند و به تو کمک میکند شخصیت کلوئه و اطرافیانش را بشناسی بدون اینکه انها متوجه شوند تو سولین هستی تا به خوبی بتوانی نقش کلوئه را بازی کنی
#پارت2
هواپیما درحال بلند شدن است لطفعا کمربندهای خود را بسته و اگر دچار مشکل تنفسی شده اید ماسک های کنار صندلی را بزنید،شاید این اخرین جمله ی فارسی بود که سولین میشنوید او ماسک را به صورتش زد تا دچار مشکل تنفسی نشود ایا واقعا میتونم مانن کلوئه رفتار کنم چرا چیزی از کلوئه و خانواده اش چیزی نمیدانم کسی که ان پیام را فرستاد کلوئه بود چرا من باید جای کلوئه را بگیرم دلیل فرار کلوئه چه بوده
او بارها به این سوالات که صدای ذهنش از او می پرسید فکر کرد تا بلکه به جواب برسد اما همه ی این اتفاقات تیکه های از یک پازل بودند که او باید کنارهم میگذاشت اما او همه ی تیکه ها را نداشت سولین انقدر در دریای افکار غرق شده بود که اصلا متوجه فرود هواپیما نشد تا اینکه مهماندار هواپیما به سمت او امد و گفت:دختر جوان هواپیما فرود امده اگر دچار مشکلی هستید به من بگویید تا به شما کمک کنم
سولین با گونه های سرخش جواب داد:مشکلی پیش نیامده متوجه فرود هواپیما نشدم
او کوله پشتیش که ان را هم خواهر بزرگش براساس لیست که مادر کلوئه به او داده بود اماده کرده بود برداشت و از هواپیما خارج شد هنوز پایش به زمین نرسیده بود که یک اقای جوان با کت و شلوار مشکی و موهای مرتب و کفشانی براق و صورتی سفید او را صدا زد سولین نیز سوار ماشین شد یک اقای دیگر با موهای موجی با پیرهنی سفید و کت و شلوار سیاه در صندلی عقب ماشین نشسته بود کلوئه سعی کرد فاصله اش را با او حفظ کند درحالی که حدس زده بود او پدر کلوئه اقای کیم پسر خاله ی پدرش باشد بلاخره اقای کیم سکوت حاکم بر فضا را شکست
اقای کیم:میدونم برات سخته حتی فکر کردن به انجام همچین کاری سخته!همسرم از خانواده های مترح فرانسیت منم از همین طریق با اون اشنا شدم اونم فشار سنگینی رو تحمل میکنه او به عنوان فرزند ارشد باید همیشه خواسته های پدر و مادرشو براورده میکرد سعی میکرد تا خودش و خانوادش اول باشن به همین دلیل سعی کرد تا کلوئه همیشه بهترین باشه اما دلیل اینکه من از تو چنین درخواستی کردم این بود که اگر این اخبار درذ کنه مردم کلوئه و مادرش را مقصر می دانند و قطعا تا چند هفته درباره ان حرف میزند حرف مردم برای من مهم نیست اما کلوئه هر چقدر به حرف بقیه بی توجهی کند اما بازم باعث ناراحتی او میشود
سولین:بله من شما را درک می کنم اپا چیزی که مرا نگران کرده ایا واقعا میتوانم انتظارات سما را براورده کنم یا نه
اقای کیم:نگران نباش همسرم تو را با تمام اطرافیان خود و کلوئه اشنا میکند و به تو کمک میکند شخصیت کلوئه و اطرافیانش را بشناسی بدون اینکه انها متوجه شوند تو سولین هستی تا به خوبی بتوانی نقش کلوئه را بازی کنی
- ۳.۵k
- ۱۳ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط