دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمیکردم

دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمیکردم
سرم خورده به دیواری که فکرش را نمیکردم
مدار چیزی هستی را فقط بیهوده میکردم
اسیرم کرده تکراری‌که فکرش را نمیکردم
خرابم میکند با اخم و با لبخند میسازد
دلم را برده معماری که فکرش را نمیکردم
زمین را مثل اسکندر به حکم عشق او گشتم
شدم سرباز بیماری که فکرش را نمیکردم
ولی هر نقطه ای رفتم ک شعاع درد دورم زد
به دستش داشت پرگاری که فکرش را نمیکردم
به هر دستی که دور گردنم افتاد دل بستم
مرا عاقبت زد ماری که فکرش را نمیکردم
#وروجک_لکستان
دیدگاه ها (۳)

عجب صبری خدا دارد. اگر من جای او بودم، با خونریزی این دل شکس...

از دست دادن تو، مانند تماشای لحظه‌ای بود که جانم از وجودم بی...

با بعضی‌ها حال آدم یک جوری میشود؛یک جورِخوب!از آن خوب‌هایی ک...

برای نابودی امهیچ سلاحی نیاز نیستفقطاگر دلت می آیدبرو …بی حس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط