دردش تسکین نمییافت اما با کوشش بسیار خود را مجبور میکرد

دردش تسکین نمی‌یافت اما با کوشش بسیار خود را مجبور می‌کرد که خیال کند حالش بهتر است و تا وقتی که چیزی نبود که اسباب تنگ‌خلقی‌اش بشود یا حالش را به‌هم بزند موفق می‌شد که خود را فریب دهد.
دیدگاه ها (۱۰)

- میخوای برات یه قصه تعریف کنم که آخرشو نمیدونم؟ تعریف کن- ...

نگاهِ‌ صبح توڪافیستْتاخودَم‌ رابه‌ِڪوچهِ هایِ'خیالت‌ْ'بِرسان...

یک “رادیو” بود که مثل پدربزرگ پیرِ پیر شده بود گاهی آنقدر “خ...

چندپارتی

ترک گناه به خاطر امام زماننیمه های شب یک انسانی بلند می‌شود ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط