در بر بگیر مرا مثل پتویی از پلنگهایی که ماه را گم کرده

در بر بگیر مرا، مثل پتویی از پلنگ‌هایی که ماه را گم کرده‌اند، یا مثل چای تازه دمی که آدم خودش برای خودش دَم کرده باشد و طعم گرم قبل‌ترهایش را نداشته باشند، یا اصلا مثل همین نمی‌دانم چیزی که در غروب‌های پاییزی ریخته‌اند، که در دل آدم می‌ریزند و دل آدم را هُری با خودش پایین می‌ریزد و آدم ناگزیر می‌ماند از هرچیزی، مگر نشستن و انتظار کشیدنی که حتی حوصله‌ی روشن کردن چراغی را هم نداری و می‌گذاری که شب زود رسیده در تو خانه کند، در خانه‌یی خالی شده از خودت و پر شده از نمی‌دانم چه چیزهای نامعلوم پاییز.
دیدگاه ها (۱)

تا وقتی این ۴ نفرو نبخشی، نمیتونی به آرامش و تمرکز لازم برسی...

فقط وقتی رئیس‌جمهوره .

غالبا در هر تصادف می‌رود چیزی ز دست لحظه برخورد چشمت با نگاه...

به این نتیجه رسیدم که خدا باید برای یه آدم بخواد،ربطی هم به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط