half brother فصل ۲ part : ۷۳
محض اینکه چشمم به کمر فوق العادش توی اون لباس افتاد فهمیدم که توی بد دردسری افتادم انگشتام می سوخت وقتی به ارومی موهاش رو از پوست ابریشمی
پشتش کنار زدم و با طرف جلو هدایت کردم وقتی زیپ رو بالا می کشیدم تنفسش سریع تر شده بود و دونستن اینکه همه اینا به خاطر لمس منه سرعت نفس کشیدن من هم بالا برد داشتم کنترلم رو از دست می دادم افکار شهوانی به مغزم هجوم اوردند یکیش این بود که لباس رو تو تنش پاره کنم و از پشت بگیرمش در حالی که توی اینه نگاهش می کنم به خودم گفتم اینا فقط یه مشت فکره کارتو بکن جونگکوک
در حالی که سعی می کردم هرچه سریع تر درستش کنم تا از اونجا بزنم به چاک گفتم: "مثل اینکه شوخی نمی کردی"بالاخره بسته شد: "اها درستش کردم"
"مرسی"
لازم نبود چند سانت پایین بکشمش ولی نمی تونستم از دید زدن پوست سفید پشتش بگذرم."حالا شد"
منو یاد بقیه قسمت های بدنش انداخت همه ی چیز هایی که تمام و کمال برای یک شب به من داده بود شاید فقط یک بار بوده باشه ولی ته دلم می دونم که
قسمتی از اون هنوز متعلق به منه زبان بدنش اینو ثابت می کنه و باعث می شه تصور کنم که شاید من اولین و اخرین کسی بودم که واقعا بهش لذت داده
دستام رو از روی شونه هاش بر نمی داشتم به پایین نگاه می کرد می دونستم اونم داره با احساساتش مقابله می کنه این اولین باری بود که بعد از ارتباط دوبارمون فهمیدم که چقدر منو از لحاظ جنسی می خواد میلمون به همدیگه اونقدر زیاد بود که توی اتمسفر اون اتاق کوچیک می شد حسش کرد توی اینه بهش نگاه می کردم
تا اینکه سرشو بالا اورد و نگاه خیرمو دید وقتی به طرفم چرخید هنوز امادگیشو نداشتم صورتامون فقط چند اینچ با هم فاصله داشت و هیچوقت بیشتر از الان دلم نخواسته که ببوسمش نگاهم به دهنش افتاد توی ذهنم شروع به شمردن کردم تا کنترلم رو حفظ کنم شمردن کار نکرد پس چشمام رو بستم
وقتی بازشون کردم دیگه فقط نیاز بوسیدنش نبود خیلی بدتر از این حرفا شده بود!
خدارو شکر که نمی تونست فکرم رو بخونه وگرنه تصویر کردن اون دهن خوشگل خیلی واضح توی سرم بود اونقدر که حس کردم سفت شدم خوبه بود که به پایین نگاه نکرد...
باید می رفتم ولی نمی تونستم حرکت کنم
چلسی
چلسی
چلسی
تو چلسی رو دوست داری
داشتن این احساسات عیبی نداره تا وقتی که کاری نکردی مرتب اینها رو به خودم می گفتم
طبیعیه
نمی تونی جلوی چیزی که بدنت می خواد رو بگیری ولی می تونی خواستشو انجام بدی یا ندی
باید مدال استقامت رو به من می دادند
"همه چیز درسته اونجا؟"
مسئول فروشگاه اومد
"اره"
گرتا تقریبا داد زد
سلام چطورین خوشگلای اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
چهارشنبه سوری تون مبارک🎇
پشتش کنار زدم و با طرف جلو هدایت کردم وقتی زیپ رو بالا می کشیدم تنفسش سریع تر شده بود و دونستن اینکه همه اینا به خاطر لمس منه سرعت نفس کشیدن من هم بالا برد داشتم کنترلم رو از دست می دادم افکار شهوانی به مغزم هجوم اوردند یکیش این بود که لباس رو تو تنش پاره کنم و از پشت بگیرمش در حالی که توی اینه نگاهش می کنم به خودم گفتم اینا فقط یه مشت فکره کارتو بکن جونگکوک
در حالی که سعی می کردم هرچه سریع تر درستش کنم تا از اونجا بزنم به چاک گفتم: "مثل اینکه شوخی نمی کردی"بالاخره بسته شد: "اها درستش کردم"
"مرسی"
لازم نبود چند سانت پایین بکشمش ولی نمی تونستم از دید زدن پوست سفید پشتش بگذرم."حالا شد"
منو یاد بقیه قسمت های بدنش انداخت همه ی چیز هایی که تمام و کمال برای یک شب به من داده بود شاید فقط یک بار بوده باشه ولی ته دلم می دونم که
قسمتی از اون هنوز متعلق به منه زبان بدنش اینو ثابت می کنه و باعث می شه تصور کنم که شاید من اولین و اخرین کسی بودم که واقعا بهش لذت داده
دستام رو از روی شونه هاش بر نمی داشتم به پایین نگاه می کرد می دونستم اونم داره با احساساتش مقابله می کنه این اولین باری بود که بعد از ارتباط دوبارمون فهمیدم که چقدر منو از لحاظ جنسی می خواد میلمون به همدیگه اونقدر زیاد بود که توی اتمسفر اون اتاق کوچیک می شد حسش کرد توی اینه بهش نگاه می کردم
تا اینکه سرشو بالا اورد و نگاه خیرمو دید وقتی به طرفم چرخید هنوز امادگیشو نداشتم صورتامون فقط چند اینچ با هم فاصله داشت و هیچوقت بیشتر از الان دلم نخواسته که ببوسمش نگاهم به دهنش افتاد توی ذهنم شروع به شمردن کردم تا کنترلم رو حفظ کنم شمردن کار نکرد پس چشمام رو بستم
وقتی بازشون کردم دیگه فقط نیاز بوسیدنش نبود خیلی بدتر از این حرفا شده بود!
خدارو شکر که نمی تونست فکرم رو بخونه وگرنه تصویر کردن اون دهن خوشگل خیلی واضح توی سرم بود اونقدر که حس کردم سفت شدم خوبه بود که به پایین نگاه نکرد...
باید می رفتم ولی نمی تونستم حرکت کنم
چلسی
چلسی
چلسی
تو چلسی رو دوست داری
داشتن این احساسات عیبی نداره تا وقتی که کاری نکردی مرتب اینها رو به خودم می گفتم
طبیعیه
نمی تونی جلوی چیزی که بدنت می خواد رو بگیری ولی می تونی خواستشو انجام بدی یا ندی
باید مدال استقامت رو به من می دادند
"همه چیز درسته اونجا؟"
مسئول فروشگاه اومد
"اره"
گرتا تقریبا داد زد
سلام چطورین خوشگلای اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
چهارشنبه سوری تون مبارک🎇
- ۲۰.۲k
- ۲۸ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط