آمدی جانم به قربانت چه پنهان آمدی

"آمدی جانم به قربانت" چه پنهان آمدی
بیخبر مانند یک ناخوانده مهمان آمدی
آمدی آهسته صاحبخانه ی قلبم شدی
تا بنا از نو کنی این قلبِ ویران ، آمدی
با خودش می بُرد آن سیلاب تنهایی مرا
مثل یک ناجی میان موج و توفان آمدی
فرصتم کم میشد و هر لحظه دردم بیشتر
خوب دانستی که محتاجم به درمان ، آمدی
فکر میکردم زمانش دیر شد دیگر ولی
بهترین وقت است ، خوشحالم که الآن آمدی...🦋❤🧿♾

#عاشقانه
#خاصترین
دیدگاه ها (۰)

از دوری ات وقتی دلم هربار میگیردبدجور میریزد بهم بسیار  میگی...

نامت را به من بگو...دستت را به من بده...حرفت را به من بگو......

مثل تو نیست در اینجا یاری هر چه از عشق بخواهم داریدر دلت عشق...

همه جا را غبار میگیرد و مرا سرفه های پی در پی خاطراتی که مان...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط