..love or lust.. Part۵
☆عشق یا هوس★ [Part⁵]
ویو میسو)
ازترس دست و پامو گم کرده بودم که یهو با صدای زجه زدن مردی به خودم اومدم که یهوو
با صدای پارس یه سگ از داخل خونه باعث شد فوراشجاعت پیداکنم.....
هیچ موقع بدون فکر تصمیم نمی گرفتم و بی پروایی ازم سرنمی زد ولی...الان موقعیتش نبود...نباید میزاشتم غیر از من کسی بهش اسیب برسونه،...اون باید ناچار به زنده بودن میشد تا با چشم های خودش عواقب این سیو دوسال رو میدید...
با حرص از بین دندونام غریدم :..معلوم نیست تو این خونه خراب مونده چه خبره!!!؟...
از بین در ورودی خونه که حال چهار تاق باز بود رد شدم.. و فورا به سمت صدا گشتم که یهو......
ا..این.. اینجا چخبره!!...
اینا کین؟!!..هوففف(ترس و کلافگی)
مخفیانه بدون اینکه دیده شم به سمت صدا رفتم...
.
ترس با هرقدمی که به سمت مرکز صدا برمیداشتم بیشتر بیشتر میشد..جوری که احساس می کردم لحضات اخره عمرمو دارم سپری میکنم.
کمی به صدا نزدیک شدم که یهو..
با تعداد زیادی مرد
هیکلی گنده مونده برخوردم...
کل خونه بهم ریخته بود و بوی عطر تلخی کل خونه رو در برگرفته بود و جو هوا رو برام سنگین تر میکرد... وارد شدن تو این جو یهویی باعث شد دست پام از وحشت قفل کنن..
نه نمی تونستم فرار کنم و نمی تونستم بمونم و این صحنه خشن رو تماشا کنم....
درگیر پیدا کردن راه چاره ای بودم که یهو یکی شون به سمت شخصی رفت که نظرم بهش تو بین این همه غول بیا بونی جلب نشده بود و اگه سراقش نمی رفت حتما با برخورد یهویی باهاش کاملا تنهاذره شجاعتم رو از دست می دادم...
.
خصوصیات چهره سرد و خشنش از دور هم ترسناک بود و به شدت جلب توجه میکرد.
از دور کاملا قابل تشخیص نبود وتنها چیزی که به چشمم برخورد می کرد کت شلوار مشکیه ماتش بود که تو بدن ورزیدش مورد توجه بقیه قرار میگرفت.
.
نمی دونم چم شده بود ولی اینو میدونستم که نمی خواستم چشم ازش بردارم...(ادمین بد قفلیه رو این تیکه )...
شاید هم بخاطر مرموز بودنش بود... یا... اهههه بسه میسو!
دنبال راه چاره باش نه دنبال هول بازی...(بله.. به دخترا هم میگن هول:^_^)
درگیر افکار مزخرفم بودم که یهوووووو
«ادامه دارد»
Hi!
ببخشید برای دیر اپ کردن و برای کم بودن این پارت..شرمنده :))
کامنت و لایک هاتون رو دوست دارم ببینم:))) ☆
حمایت کم نشه:)) ♡
ویو میسو)
ازترس دست و پامو گم کرده بودم که یهو با صدای زجه زدن مردی به خودم اومدم که یهوو
با صدای پارس یه سگ از داخل خونه باعث شد فوراشجاعت پیداکنم.....
هیچ موقع بدون فکر تصمیم نمی گرفتم و بی پروایی ازم سرنمی زد ولی...الان موقعیتش نبود...نباید میزاشتم غیر از من کسی بهش اسیب برسونه،...اون باید ناچار به زنده بودن میشد تا با چشم های خودش عواقب این سیو دوسال رو میدید...
با حرص از بین دندونام غریدم :..معلوم نیست تو این خونه خراب مونده چه خبره!!!؟...
از بین در ورودی خونه که حال چهار تاق باز بود رد شدم.. و فورا به سمت صدا گشتم که یهو......
ا..این.. اینجا چخبره!!...
اینا کین؟!!..هوففف(ترس و کلافگی)
مخفیانه بدون اینکه دیده شم به سمت صدا رفتم...
.
ترس با هرقدمی که به سمت مرکز صدا برمیداشتم بیشتر بیشتر میشد..جوری که احساس می کردم لحضات اخره عمرمو دارم سپری میکنم.
کمی به صدا نزدیک شدم که یهو..
با تعداد زیادی مرد
هیکلی گنده مونده برخوردم...
کل خونه بهم ریخته بود و بوی عطر تلخی کل خونه رو در برگرفته بود و جو هوا رو برام سنگین تر میکرد... وارد شدن تو این جو یهویی باعث شد دست پام از وحشت قفل کنن..
نه نمی تونستم فرار کنم و نمی تونستم بمونم و این صحنه خشن رو تماشا کنم....
درگیر پیدا کردن راه چاره ای بودم که یهو یکی شون به سمت شخصی رفت که نظرم بهش تو بین این همه غول بیا بونی جلب نشده بود و اگه سراقش نمی رفت حتما با برخورد یهویی باهاش کاملا تنهاذره شجاعتم رو از دست می دادم...
.
خصوصیات چهره سرد و خشنش از دور هم ترسناک بود و به شدت جلب توجه میکرد.
از دور کاملا قابل تشخیص نبود وتنها چیزی که به چشمم برخورد می کرد کت شلوار مشکیه ماتش بود که تو بدن ورزیدش مورد توجه بقیه قرار میگرفت.
.
نمی دونم چم شده بود ولی اینو میدونستم که نمی خواستم چشم ازش بردارم...(ادمین بد قفلیه رو این تیکه )...
شاید هم بخاطر مرموز بودنش بود... یا... اهههه بسه میسو!
دنبال راه چاره باش نه دنبال هول بازی...(بله.. به دخترا هم میگن هول:^_^)
درگیر افکار مزخرفم بودم که یهوووووو
«ادامه دارد»
Hi!
ببخشید برای دیر اپ کردن و برای کم بودن این پارت..شرمنده :))
کامنت و لایک هاتون رو دوست دارم ببینم:))) ☆
حمایت کم نشه:)) ♡
- ۱۰.۲k
- ۰۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط