نوشته coxoc پارت
نوشته( @coxoc ♥️ ) پارت ¹⁴
_انقد حالم بد بود که به محض رسیدن به خونه دویدم تو اتاقمو ساعت ها گریه کردم..هه..اون حتی یادگاری ایم برام نذاشت..احمقانه ترین تصمیم ممکن رو گرفتم و با یه تیغ رگمو به فنا دادم(خندید)اون روز گردنمو زدی دفه اولم نبود ریک گرایمز..وقتی بهوش اومدم..تو بیمارستان بودم..باورش سخت بود اما هنوزم زنده بودم..مادرم نجاتم داد..نذاشت حتی چیزی بگم..هفته بعدش فرستادم پیش عموی معلمم..چندسالی گذشت و منم معلم شدم..ولی..نه معلمی که باب طبع خانوادم باشه..من معلم ورزش شدم..یه پسرک افسرده که معلم ورزش شده..میدونی چیه ریک؟اینبار لوسیل نجاتم داد..وقتی بالای اون ساختمون قصد خودکشی داشتم و مطمئن بودم حتما میمیرم..اون نجاتم داد..اعممم..قهوت آماده نشد؟
*ها؟چرا چرا..
دو تا فنجون قهوه ریخت که صدای در اومد
÷آقایون..کسی خونه نیست؟
*اون مرتیکس نه؟
_آره..
÷به بهه..مزاحم که نیستم؟
_نه قربان..
÷عالیه..خب..با توجه به اطلاعات بدست اومده..و همونطور که گفتم باید شغلی برا خودتون داشته باشین..چه بهتر که شغل خودتون باشه..اینو جفتتون امضا کنین
یه برگه که روش یسری قرارداد نوشته بود گذاشت جلوشون..
*ببخشید اینا چیه؟
÷بخونین..
جفتشون به برگه خیره شدن..
_هه..من که مشکلی با شغلم ندارم..معلم ورزش بودن..تخصصمه..
÷بله..و شما جناب؟
*عام..اطلاعات غلطی بهتون دادن..من نمیتونم معلم بچه ها باشم..
_چرا عزیزم معلم بودن خیلی راحته..
*نه آخه من بلدش نیستم..
÷تمام تست ها ازتون گرفته شده..شما قطعا معلم خوبی برا دانش آموزای ما میشین..لطفا امضا کنید آقایون..
_*🖊️
÷خب..عالیه..در ضمن آقایون معلم..امشب یه مهمونیه بزرگ داریم..خوشحال میشیم شمام باشین..یعنی..حضورتون اجباریه..
_به به..ما حتما میایم..
*اجباریه یعنی باید بریم..
÷پس امشب منتظرتونیم..آدرس رو براتون رو داشورد ماشین گذاشتیم..لباس و وسایل مورد نیازتونم براتون آوردم رو میز تو هاله..
_ببخشید سایز مارو..
÷وقتی بیهوش بودین بچه ها ترتیبشو دادن..من دیگه باید برم تازه وارد های زیادی مث شما هستن که باید خبر رو بهشون برسونم
*چه مدیر فعال و با شخصیتی هستین قربان..
÷بله دیگه..من برم..مزاحمتون نمیشم..
_مالیدن خوب بلدیا..
*منظورت چیه؟
_شما خیلی خیلی مدیر فلان و فلانی هستین اصن بکشین پایین براتون بخورم..
*گونخور باو..
_تو بخور..اَه..
*جدی قهر کردی الان؟
_.........
*بکیرم عزیزم..
آروم گردن نیگان رو بوسید و سریع از جاش پا شد
*میرم ببینم چیا برامون آوردن..
نیگان با همون حال بهت زده به روبه رو خیره شد و دستشو گذاشت رو گردنش..تک خنده ای زد و فنجون قهوشو سر کشید..
_اههههه..مزه سگ میده چرا انقد تلخه اینننن..هه..بوسم کرد..لابد اشتباهی چیزی کرده ولی این اشتباهشو دوس داشتم
شرط ³⁰ لایک!
_انقد حالم بد بود که به محض رسیدن به خونه دویدم تو اتاقمو ساعت ها گریه کردم..هه..اون حتی یادگاری ایم برام نذاشت..احمقانه ترین تصمیم ممکن رو گرفتم و با یه تیغ رگمو به فنا دادم(خندید)اون روز گردنمو زدی دفه اولم نبود ریک گرایمز..وقتی بهوش اومدم..تو بیمارستان بودم..باورش سخت بود اما هنوزم زنده بودم..مادرم نجاتم داد..نذاشت حتی چیزی بگم..هفته بعدش فرستادم پیش عموی معلمم..چندسالی گذشت و منم معلم شدم..ولی..نه معلمی که باب طبع خانوادم باشه..من معلم ورزش شدم..یه پسرک افسرده که معلم ورزش شده..میدونی چیه ریک؟اینبار لوسیل نجاتم داد..وقتی بالای اون ساختمون قصد خودکشی داشتم و مطمئن بودم حتما میمیرم..اون نجاتم داد..اعممم..قهوت آماده نشد؟
*ها؟چرا چرا..
دو تا فنجون قهوه ریخت که صدای در اومد
÷آقایون..کسی خونه نیست؟
*اون مرتیکس نه؟
_آره..
÷به بهه..مزاحم که نیستم؟
_نه قربان..
÷عالیه..خب..با توجه به اطلاعات بدست اومده..و همونطور که گفتم باید شغلی برا خودتون داشته باشین..چه بهتر که شغل خودتون باشه..اینو جفتتون امضا کنین
یه برگه که روش یسری قرارداد نوشته بود گذاشت جلوشون..
*ببخشید اینا چیه؟
÷بخونین..
جفتشون به برگه خیره شدن..
_هه..من که مشکلی با شغلم ندارم..معلم ورزش بودن..تخصصمه..
÷بله..و شما جناب؟
*عام..اطلاعات غلطی بهتون دادن..من نمیتونم معلم بچه ها باشم..
_چرا عزیزم معلم بودن خیلی راحته..
*نه آخه من بلدش نیستم..
÷تمام تست ها ازتون گرفته شده..شما قطعا معلم خوبی برا دانش آموزای ما میشین..لطفا امضا کنید آقایون..
_*🖊️
÷خب..عالیه..در ضمن آقایون معلم..امشب یه مهمونیه بزرگ داریم..خوشحال میشیم شمام باشین..یعنی..حضورتون اجباریه..
_به به..ما حتما میایم..
*اجباریه یعنی باید بریم..
÷پس امشب منتظرتونیم..آدرس رو براتون رو داشورد ماشین گذاشتیم..لباس و وسایل مورد نیازتونم براتون آوردم رو میز تو هاله..
_ببخشید سایز مارو..
÷وقتی بیهوش بودین بچه ها ترتیبشو دادن..من دیگه باید برم تازه وارد های زیادی مث شما هستن که باید خبر رو بهشون برسونم
*چه مدیر فعال و با شخصیتی هستین قربان..
÷بله دیگه..من برم..مزاحمتون نمیشم..
_مالیدن خوب بلدیا..
*منظورت چیه؟
_شما خیلی خیلی مدیر فلان و فلانی هستین اصن بکشین پایین براتون بخورم..
*گونخور باو..
_تو بخور..اَه..
*جدی قهر کردی الان؟
_.........
*بکیرم عزیزم..
آروم گردن نیگان رو بوسید و سریع از جاش پا شد
*میرم ببینم چیا برامون آوردن..
نیگان با همون حال بهت زده به روبه رو خیره شد و دستشو گذاشت رو گردنش..تک خنده ای زد و فنجون قهوشو سر کشید..
_اههههه..مزه سگ میده چرا انقد تلخه اینننن..هه..بوسم کرد..لابد اشتباهی چیزی کرده ولی این اشتباهشو دوس داشتم
شرط ³⁰ لایک!
- ۱۱.۵k
- ۳۰ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط