آوای پیانو در سکوت مرگبار شب طوفانی مانند نالهی روحی

آوای پیانو، در سکوت مرگبار شب طوفانی، مانند ناله‌ی روحی زجرکشیده، به گوش می‌رسید.
نت‌های غمگین و وهم‌آلود، از دل تاریکی عمارت اَروند برمی‌خاستند و هراس را در دل شنونده می‌کاشتند.
عمارتی که در آغوش طوفانی بی‌امان، مانند هیولایی خفته، نفس می‌کشید.
دیوارهای سنگی‌اش، گویی از استخوان‌های غول‌پیکری ساخته شده بودند که در سکوت زمزمه می‌کردند.
ده مهمان، به دعوت مرموز اَروند، وارد این دخمه‌ی وحشت شده بودند، بی‌خبر از اینکه معماهای پیش رویشان، نه تنها ذهن، بلکه روحشان را نیز به ورطه‌ی تباهی خواهد کشاند.














































































































































_کافه تهکوک #TK




































































































































the memories of with you
دیدگاه ها (۰)

همه چیز خنده دار بود !داشتن توبودن منماندن مارفتن تواین همه ...

من بی تو یک واژه ی ساده بیش نیستم اما کنارت همچون یک کتاب عا...

- من به عشق اساطیری اعتقاد دارم، ته. مثل جک و رز، رومئو و ژو...

من خیلی سعی کردم فراموشت کنم؛ سئول روفراموش کردم ، عینکتو و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط