مدتی باران و تاریکی را گوش کردم چه لذتی دارد از فردای

مدّتی باران و تاریکی را گوش کردم. چه لذّتی دارد از فردای نیامده نترسیدن، گوش به باران دادن، چای درست کردن، پادشاه وقت خود بودن...

👤شاهرخ مسکوب
دیدگاه ها (۰)

قلب تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر زندون تن و رها کن ای پرن...

https://wisgoon.com/fati.kurd

بهار در هوا جاریستشکوفه در شکوفه پیچیده ست، و این آغاز فصل ب...

"خدایِ خوبم هیچ جدایی غم انگیز تر از جدایی ما از تو نیست، اگ...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌...

داستان نویسی پارت ۹‌---فصل ۳۰: بیداری قدرتناگهان قلعه به لرز...

part14🦋‌ //چند ساعت بعدنامجون«با سنگینی روی پلکام بیدار شدم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط