ای ساحل اندوه پذیرای دلم باش

لیلای مـن از دست جنونم گله دارد
با شیوه‌ی عـاشـق شدنم مسأله دارد

من دلخورم از قصهٔ یک روح و دوتا جسم
او خواهـشِ افزایش این فاصله دارد

این سقف ترک خورده گمان داشت که یک عمر
در سایهٔ خـود لانه‌ی یک چلچـلـه دارد

دردا که مرور سخنی در دلِ آدم
گـاهی اثری سخـت تر از زلزله دارد

هرمرتبه جز باخت نصیبم نشـد از عشق
این بازیِ پر وسوسه صد مرحله دارد

ای #ساحل انـدوه! پـذیرای دلم بـاش
غیر از تو کجا کشتی من اسکله دارد

#مرتضی_خدمتی
دیدگاه ها (۱)

اسیر گریه‌ی بی‌اختیار خویشتنم

من نمی‌دونم خودت یه جوری آرومم کنمن که جز دستای تو راهِ فرار...

خسته‌ام مثل همین ماهی مادر مُرده

قصد من از حیات تماشای چشم توست

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط