🍒🌱هر شب به رفتن فکر می کنم اما 
هر صبح 
پیراهنم را از چمدانی که در خیال بسته بودم 
بیرون می کشم 
هر شب به رفتن فکر می کنم
اما 
هر صبح 
موهایم را می بافم 
سر کار می روم و به نرفتن ادامه می دهم 
چند زن مثل من 
مدام لای لیوانهای ته گنجه 
در پی دری به سمت کوچیدنند
چند تن مثل من ملافه ها را جوری صاف می کنند که انگار 
جاده های جهان را برای رفتن 
تو تابه حال 
از خانه ات در طبقه آخر یک آپارتمان تونلی برای فرار کنده ای 
تو تا به حال 
وقت اتو کشیدن 
نقشه فرارت را هم کشیده ای ؟
آدم چطور می تواند پشت دری که قفل نیست اینقدر زندانی مانده باشد ؟ 🍒🌱



#رویا_شاه_حسین_زاده
دیدگاه ها (۲)

🌱🍒قشنگ ترین آرزویمدر دستهایمگنجشک کوچکی می شودکه لاجرمپرش می...

🍒🌱دنیامرافروخت ،ولی کاش دست کمچون بردگان مرا به تماشا نمی گذ...

🌱🍒بہ دستورِ من، هر ڪسیهر ڪسی را دوست می‌دارد،باید چمدانِ مشت...

🍒🌱از شعر، تنها چهره‌ات را از بَرم..🍒🌱#عبدالعظيم_فنجان

P¹⁸**ویو تینا**ساعت پنج صبح، صدای زنگ ساعت با لحنی ملایم، هر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط