یادش بخیر

یادش بخیر...
یه پیرزنه همسایمون بود همیشه تلفنشون قطع بود😐
میومد خونه ما زنگ میزد،
تلفن خودش رو هم میاورد وصل میکرد به خط ما😳
میگفت نمیخوام برای شما پول تلفن بیاد 😐😂



💯
دیدگاه ها (۰)

پارت آخر رمان عشق اجباری

چندپارتی☆p.1هوا سرد بود برف هایی که دیشب باریده بودن همه جار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط