ما با توانیم هر که تو را دوست ندارد به جهنم

💠روایت پرستار از تعویض پانسمان آرتین 🔹امروز رفتم خونه آرتین پانسمان دستشو عوض کنم. وقتی سرم بهش وصل کردم گفت: "عمو اشک صورتمو الان چجوری پاک کنم؟ مامانم هم که خونه نیست. یک دستش تیر خورده، تو سرشم

بای ذنب قتلت شهید دهه نودی

اندکی تامل....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط