چشمانش
دریچهای بود به سوی رویاهای دور و خاموشم...
هر بار که سیلاب شور چشمانم فرو مینشست
بر آسمان تیرهی افکارم، نوری از نگاهش میتابید
و من بیاختیار
در آن دریا غرق میشدم..
من خودم را در عمق نگاهش جا گذاشتم؛
تمام "من" را، بیهیچ بازگشتی...
و حالا تنها ایستادهام
بیپناه و بیفردا
خیره به افق آبی دوردستها
جایی که دیگر نه او هست
نه منی که روزی بودم.. .
دریچهای بود به سوی رویاهای دور و خاموشم...
هر بار که سیلاب شور چشمانم فرو مینشست
بر آسمان تیرهی افکارم، نوری از نگاهش میتابید
و من بیاختیار
در آن دریا غرق میشدم..
من خودم را در عمق نگاهش جا گذاشتم؛
تمام "من" را، بیهیچ بازگشتی...
و حالا تنها ایستادهام
بیپناه و بیفردا
خیره به افق آبی دوردستها
جایی که دیگر نه او هست
نه منی که روزی بودم.. .
- ۵.۹k
- ۱۱ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط