آنجا که عشق با زبری زیر می شود
دلبر به انتظار نمک گیر می شود

فهمیده ای چرا به غذا لب نمی زنم ؟
آدم که خون دل بخورد سیر می شود

چون جنگ های تن به تنِ چرخ دنده هاست
دستی که لای موی تو درگیر می شود

از گربه ی فرو شده در تنگنا بترس
هر گربه ای به وقت خطر شیر می شود
دیدگاه ها (۰)

بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود راکه در بَر دارد انگاری ...

یک روز می‌رسد که در آغوش دیگری با شعرهای کهنه ی من گفتگو کنی...

دلتنگ که شویدیگر فرقی نمیکند روز باشد یا شبخسته باشی یا سیر ...

از واقعه ای تو را خبر خواهم کردو آن را به دو حرف مختصر خواهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط