فصل دو من هفت تا ددی دارم🚫❤

#part_7

در و قفل کردم و پشتش نشستم و سعی کردم هق هق هام رو خفه کنم باورم نمیشد

توی خودم جمع شدم و آروم اشکام روی گونه هام میریخت درد عجیبی توی قلبم می‌پیچید.

دستم سپت گوشیم رفت و شماره یوری رو گرفتم بعد دو بوق جواب داد.
من:یوریاااا

یوری:ردش کردن؟!

هق هق هام توی گوشی می‌پیچید و یوری سعی در آروم کردنم داشت که گفتم:درد میکنه خیلی درد میکنه..

یوری:هیشش آروم باش آروم

من:من من...نگفتم خودم حاملم اما فقط پرسیدم و اینو گفتن

یوری:هانایا جعبه ها

انگار جون از تنم رفته باشه سریع گوشی رو انداختم و در رو باز کردم و به سمت بیرون رفتم که با دیدن ددیا با جعبه های تو دستشون خون توی رگام یخ کرد

با لکنت گفتم:م..من...من..من..

ددی نامجون:باید باید س...سقطش کنی

نویسنده: #ANIL
@dady_2021
دیدگاه ها (۲۷)

فصل دو من هفت تا ددی دارم 🚫❤

فصل دو من هفت تا ددی دارم 🚫❤

#part_5 ددی شوگا:بگو من:چیزه نظرتون درباره حامله شدن من شیه؟...

فصل دو من هفت تا ددی دارم🚫❤

پارت:۱۶ (سرد و بیروح)

فرار من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط