مرا

مرا
با تبسمی به رویای بودنت ببر
نگاه گرم آفتاب را برگیر
تنت را داغ تابش نیم روزش کن
تنم سردی تنهایی بی حدی دارد
مرا به آغوش گرمت بکشان
دستانم
تشنه یکبار خندیدن توست
بخند
تا آفتاب بار دیگر
ره به سوی تاریکی نبسته است
بخند
مگذار این بار دستانم
بی آفتاب بودنت یخ بزند...
دیدگاه ها (۰)

یارم به یک لا پیراهن خوابیده زیر نسترنترسم که بوی نسترن مست ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط