آن دوری و بدحالی نبودم از رخت خالی

آن دوری و بدحالی نبودم از رخت خالی

به دل می دیدمت وز جان سلامت می فرستادم

سزد کز خون من نقشی برآرد لعل پیروزت

که من بر درج دل مهری به جز مهر تو ننهادم

به جز دام سر زلفت که آرام دل سایه است

به بندی تن نخواهد داد هرگز جان ازادم
دیدگاه ها (۰)

وقتى داريد در "همان جاده" مى‌رانیدو "همان آهنگ" را با دیگری ...

به وقت دلتنگی...چقدرسخت است نبودنت در کنارمخیلی سخت…از اینکه...

دیوانه نمے گوید دوستت دارمدیوانه مے رود تمام دوست داشتن رابه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط