زندگی گاهی مثل کوچهای قدیمیست؛ با دیوارهای ترکخورده و پنجرههایی که سالهاست بسته ماندهاند، هر بار از کنارش میگذری، صدای خندههای گذشته توی گوش میپیچه، صدایی که دیگه هیچوقت برنمیگرده، عشق قدیمی مثل عطر کتابهای کهنهست؛ وقتی ورق میزنی، بوی خاطرهها بلند میشه نگاهها، دستها، حرفهای نیمهتمام.. همهشون هنوز زنده ان، اما فقط توی ذهن، دلتنگی نوستالژیک، غمیه که آرام میسوزونه؛ نه مثل آتیش، بلکه مثل چراغی کمنور که هر شب روشن میشه و یادآوری میکنه یه روزی کسی بوده که همهچیز رو معنا میکرد، گذشته هیچوقت کامل نمیمیره؛ فقط تبدیل میشه به سایهای که هر جا بری، همراهته، و همین سایه ست که گاهی دل رو سنگین میکنه، گاهی هم لبخند میاره، گاهی هم..
_حسین
_حسین
- ۵.۶k
- ۲۴ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط