عشق سلطنتی pادامه

عشق سلطنتی p2ادامه
#ات
+بله
#اه دختر عزیزم ی خبر بد دارم برات
+چیه
#جانگ هوسوک که رفته بود برا کار ب ی کشور دیگه برگشتنی بهش حمله کردن تیر خورده و الان تو قصرشونه دکترا میگن وضیتش وخیمه و شاید بویره
باشنیدن حرف های مادرم انگار تیری رو توی قلبم فرو کردن ک بر کشتم و دویدم سمت تویله قصر اسب سیاهمو ک خال های سفید داشت رو برداشتم سوارش شدم و بی توجه به هر کی که میخواست جلومو بگیره اسبو روندم و رفتم قصر جنوبی بعد نیم ساعت رسیدم اسبمو سپردم به یکی از نکهبانا و رفتم داخل رفتم داخل قصر و بالاخره اتاقی ک هوپی توش بود رو پیدا کردم رفتم داخل مادر پدرش بالا سرش بودن و خواهر برادراش رفتم جلو ک گفتم
+هوپی خوبه مگه نه
دکتر: پرنسس پرنس داره میمیره و نفسهای اخرشه
به گفتن این حرف پاهام سوست شد افتادم کنارش و دستمو اروم مشیدم روی پوست صافش و اشکام سرازی شد ک اروم رفتم جلو و سرشو بغل کردم و اروم گریه کردم و زیر لب گفتم
+هوپی لطفا بیدار شو من بدون تو نمیتونم زندگیه خودمو تصور کنم اگه بری من با کی برم کنار درخت بود و همینجوری اشک میریختم ک ملکه گفت
٪بیاین بریم بزارین تنها شن
✓ملکه راس ویگه بیاین بریم
همه رفتن بیرون ک سر هوپی رو اروم گذاشتم زمین و بوسه ی خیلی ریزی به لباش کردم سرمو گذاشتم رو سینش و دراز کشیدم ک یهو ی دستی رو روی سرم حس کردم پا شدم و با چشمای باز هوپی مواجه ک پا شد و نشست کنارم ک دستشو کذاشت روی سورتم و اشکامو پاک کرد و گفت
_پرنسس من خیلی ناراحت شد
ک یهو پریدم بغلش و در حالی ک داشتم عر میزدم گفتم

#فیک #هوپی #بی_تی_اس
دیدگاه ها (۰)

عشق سلطنتی p3از زبان ات درحالی ک داشتم توی بغلش عر میزدم کفت...

عشق سلطنتی p4۶ سال بعداز زبان ات الان ۶سال از دزدیدن من میگذ...

عشق سلطنتی p2از زبان ات مشغول حرف زدن با هوسوک بودم با اون چ...

عشق سلطنتی p1از زبان ات روی پله های بزرگ و طولانی قصر بودم ک...

༺༽ 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭 𝐦𝐚𝐬𝐤 ༼༻𝐩𝐚𝐫𝐭 : « 𝟏 » ★........★........ ★........★.....

نام فیک: عشق مخفیPart: 33ویو ات*به ی خدمتکار گفتم ی پتو بیار...

اولین مافیایی که منو بازی داد. پارت۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط