داستان زندگی من امشب

داستان زندگی من امشب 👇
شب یلداست و همه پیش خانوادشونن ولی تو مادرتو ۷ ساله که از دست دادیو و تنهایی دیگه با خانوادت نیستی و تنهایی زندگی میکنی
صبحا میری مدرسه و با دوستات و معلمات یکم میخندین یکم دلت باز میشه با بعضی از دوستات خاطره تعریف میکنین درد و دل میکنین ولی با این همه مشکلات تو حتی یه بیماری ای داری که ممکنه موجب به مرگت بشه و هرلحظه به این فکری که اگه بمیرم چی میشه؟ با معلم فیزیکت صمیمی هستی و ۳ روز تو هفته میبینیش و اون بجای اینکه پیش معلما باشه میاد باهات بحث علمی میکنه و باهم حرف میزنین میخندین ولی اون هیچی ازت نمیتونه ولی تو اون معلمو دوست داری . شبا خوابت نمیبره ۷ سال گذشته ولی نمیتونی مامانتو فراموش کنی آرزو داری فقط یه شب دیگه بیاد تو خوابت یه بار دیگه نازت کنه یبار دیگه صدای نفسش رو بشنوی و یبار دیگه فقط بری تو بغلش .
ولی اینا همش آرزوعه با اینا به گور میرم .
هعی بگذریم بچه ها یلداتون مبارک باشه با خانوادتون عشق و حال کنین و قدرشونو بدونین شب خش❤