🧡🍂#پاییز‌تن‌طلایی🍂🧡





‍ از آن #دورها آمده ام
از سرزمین فاصله های بعید
از #دشت رازقی ها و نسترن ها
از آنسوی زلالی دریاهاا
از دیار #پروانه ها
آمده بودم به جستجوی تو
تا #نقش بزنم با بال پروانگی ام
طرحی از عشق و نور
بر تارک #تاریک دنیای تو....
آمده بودم که قرارِ دل بیقرارت باشم
صدای سکوت #مبهم و طولانی ات....
آمده بودم
آشنای #کوچه های غریبِ خزان زده ایی باشم
که آسمان دلت را بارانی کرد
شانه ایی برای رهایی از #بغض غروبهای پاییز
و یا تن پوشی برای زمستانهای سرد دلتنگی ات
و #شعله ایی گرمابخش و نورانی
برای کلبه ی #متروک احساست

اکنون نزدیک تر از چشم هایت
پشت #سیاهی نامتناهی
مردمک هایت ایستاده ام
#افسوس آنقدر دور
که انگار هیچ وقت نبوده ام ...
#صدایی خاموشم
با لحن تنهایی ....✍️📸

#باران_مقدم




#عشقولوژی


#نگاشــــــته‌شده‌در: ۱۴۰۳/۰۷/۳۰

۲۲:۲۸⏰️


💌👒 ⌈ #مستاجرِخدا
دیدگاه ها (۴۵)

🧡🍂#پاییز‌تن‌طلایی🍂🧡من #بلوطی پیر بودم پای یک کوه بلند. نیمم ...

🧡🍂#پاییز‌تن‌طلایی🍂🧡و من #زنیبا گیسوان رنگ پریده در میانه ی #...

🧡🍂#پاییز‌تن‌طلایی🍂🧡#شناسنامه ام صادره از اقلیم سپیده دم است،...

🧡🍂#پاییز‌تن‌طلایی🍂🧡    #کنارت نیستم اما،       کنار #پیله‌ٔ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط