یه شبی بود ساعت بود بنظرم با سامی داشتیم میومدم خونه

🥰👍🏻یه شبی بود ساعت 10بود بنظرم با سامی داشتیم میومدم خونه که به یه کوچه ی رسیدیم به سامی گفتم یه سانی شما برو من میام گفت باشه داشتم مسخره بازی در میوردم که یهویی پام صور خورد افتادم و خیلی خجالت کشیدم اخ دید دارم مسخره بازی میکنم بعدش یه صدای از پشتش امد دید من پخش زمین شدم 🤷🏻‍♀️😂😂😂
دیدگاه ها (۰)

💋sami🥺

♕༺nazli ༻♕

🖤#دلبرم اگه روزی اینجوری منو دیدی سریع #خودتو ناراحت نکن 😅🤝🏻...

🖤#والا بخدا اینجوری خودتو نباید از چشم #کسی بندازی 😒

game of love and hate(part 14)

ترجمه لایو جینکوک p1:

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط