نمیدانند

نمی‌دانند؛
قرار هم نیست بدانند که چه چیز هایے تحمل کردیم تا همه چیز آرام باقے بماند!
استخوان در گلو زندگے کردیم و خیال کردند بے تفاوتیم!
پشتِ خنده هایمان اشڪ ریختیم و خیال کردند خوشے زده زیرِ دلمان...
کدام دل؟!
همان دلے که با خواب و خیالے مسموم شکستند...
ساکت ماندیم...
خیال کردند نمی‌فهمیم؛
اما نمی‌دانستند آدم اگر دلش بشکند ساکت می‌شود!
دیدگاه ها (۰)

گاهی وقتا برای خیلی چیزا زود دیر میشه...برای جوونی کردن ؛ بر...

واسه اونی که دوستش داری وقت بذار...نذار به نبودنت عادت کنهنذ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط